حق جویان

نقد اقتصادی...نقد سیاسی...نقد اجتماعی...نقد هنری

حق جویان

نقد اقتصادی...نقد سیاسی...نقد اجتماعی...نقد هنری

حق جویان

جمع آوری نقد های جامع و صحیح از فضای مجازی در مورد اقتصاد...سیاست...جامعه و سینمای جهان

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

تروریسم ورزشی

تروریسم، پدیده­ ای جدی در مناسبات و روابط اجتماعی بشری که دارای سه ویژگی اساسی است:

ترور


- تروریسم، پدیده­ای سیاسی است.

- که مبتنی بر توطئه و طرح از پیش تعیین شده است،

- و بر علیه مردم بی­دفاع اعمال می­شود.

تهدیدات تروریستی تنها به بمب گذاری و تیراندازی(گریلا تروریسم) محدود نمی شود بلکه حوزه وسیعی را در قالب تهدیدات سخت، نیمه سخت و نرم در بر می گیرد. امروز شاهد آن هستیم که صحنه جنگ با دشمن با تغیر موضع ازحالت سخت به نرم دیگر عینی نیست و به راحتی مواضع خودی و دشمن مانند جنگ سخت قابل تفکیک نیست.

در همین راستا استفاده از ظرفیت ورزش به عنوان تهدید نرم در سال های گذشته در دستور کار غرب به ویژه ایالات متحده قرار گرفته است.

مسئله ورزش صرفا نگاه اجمالی به چند رشته ورزشی و سلامت و نشاط جسم نیست، بلکه ازآن جهت حائز اهمیت است که عرصه ورزش به ویژه ورزش حرفه ای به مثابه ظرفی است که محتوای آن را تهدیدات نرم تشکیل می دهد و فقط ماهیت ظرف به ظاهر شبیه ورزش است، که این تهدیدات همانند مکانیسم ویروس در جامعه هدف عمل می کند. در ادامه به رشته زیبایی اندام به عنوان یکی از تهدیدات حوزه ورزش اشاره می شود.

 



تاریخچه
منشاء زیبایی اندام به یونان باستان باز می گردد تا جایی که بدن زیبا و عضلات تنومند مورد ستایش و پرستش قرار می گرفته است. در آموزش و پرورش اسپارتی کودک از سن ۷ سالگی تا سن ۳۰ سالگی جدا از خانواده و در خوابگاه مخصوصی به همراه دیگر پسران بصورت گروهی و برهنه به سر می‌برد. حتی هنگام ضیافت‌ها و غذاخوردن هم تنها پسران شرکت داشتند.

این امر به این سبب بود که سربازان در هنگام جنگ به علت پیوندهای قوی‌ای که در طول زمان بوجود آمده بود، به خوبی بتوانند همرزمان خود را حمایت کنند. به نظر می‌رسد گسترش چنین طرز تفکری موجب شد که نخست در اسپارت و سپس در یونان، سربازان تشویق به همجنس‌گرایی شوند.

بارزترین نمونه رواج همجنس گرایی را می‌توان در سپاه مقدس تبس دید. به طوری که امروزه از ورزش زیبایی اندام به عنوان ورزش همجنس گرایان یاد می شود. به همین دلیل مسابقات زیبایی اندام طی سال های 1357 تا 1372 در کشور ممنوع بوده است.



زیبایی اندام
ورزش و تحرک یکی از نیازهای ضروری هر جامه ای به شمار می رود. فواید ورزش بر کسی پوشیده نیست اما بر خلاف تصور همگان حد بهینه ای در فعالیت های ورزش وجود دارد که می تواند برای سلامتی بدن و پیشگیری از بیماری ها مفید باشد و اگر میزان و شدت فعالیت از این حد تجاوز نماید، باعث آسیب های متعددی خواهد شد.

زیبایی اندام نیز از این قاعده مستثنی نیست و با توجه به رشد روزافزون و قارچ گونه باشگاه های زیبایی اندام در کشور طیف وسیعی از تهدیدات شرکت کنندگان این رشته ورزشی را در سه سطح مبتدی، آماتور و حرفه ای تهدید می نماید که در ادامه به تهدیدات سلامتی آن اشاره می شود.

 


آسیب های عضلانی و مفاصل

کشیدگی و پارگی عضلانی، پارگی تاندون ، پارگی لیگامنت و مینیسک، شکستگی مفاصل

آسیب های سیستم قلبی عروقی

افزایش فشار خون دیاستولی، افزایش ضربان قلب استراحتی، کاهش حجم خون بازگشتی و خطر سکته قلبی در حین تمرین، ضربان قلب نامنظم

مصرف دارو

استفاده از هورمون ها و مکمل هاو خطر نابودی ارگان های بدن و ابتلا به سرطان، عدم توانایی باروری

CIA و بی ثبات سازی

 


نقش سرویس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (CIA) در مسئله امنیت ثبات مندی در حوزه داخلی و بی ثبات سازی در حوزه خارجی خود می باشد که آن را در تمام زمینه ها از جمله ورزش و سلامتی نیز دنبال می کند.

CIA از طریق شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خود مسئله بی ثبات سازی در حوزه سلامت را در دستور کار قرار داده است به طوری که به بهانه زیبایی و تندرستی بدن، داروهای متعددی را که عمدتا برای سلامتی بسیار زیان آور است را اشاعه و ترویج می دهد. هدف از این کار تهدید و آسیب رساندن به امنیت سلامت جامعه می باشد. به طوری که مصرف این داروها و مکمل ها به شدت در جامعه رواج پیدا کرده است.

عمق فاجعه را می توان در گزارش اخیر وزارت بهداشت ایران مشاهده کرد. این گزارش اشاره می نماید، به غیر از داروها و مکمل های تولیدی شرکت های داخلی و واردات آن از مبادی قانونی گمرک کالا، میزان قاچاق داروها و مکمل های ورزشی در سال 84 از 25 میلیون دلار به 600 میلیون دلار در سال 90 رسیده است.

نکته قابل تامل این است که اکثر داروهای وارداتی قاچاق ساخت کشور ایالات متحد می باشد که تجربه در گزارش های اخیر سازمان های سلامت در اقصی تقاط جهان ثابت می کند که این داروها علاوه بر عوارض طبیعی خود دارای مواد آغشته و خطرناک نیز می باشد که هدف از این کار همان بی ثبات سازی سلامت جامعه هدف می باشد.
 


زنان و زیبایی بدن
ترویج سبک زندگی یکی از کارکردهای دستگاه تبلیغاتی ایالات متحده یعنی هالیوود در جنگ نرم می باشد. که یکی از اقدامات آن در حوزه تندرستی استراتژی باربیزیشن می باشد. این امر به ویژه در میان کشورهای جهان اسلام از غلظت بالایی برخوردار است. در این استراتژی اندام کارکترهای زن سریال ها و فیلم های سینمایی همگی شبیه باربی می باشد.

آنها با این شیوه قصد دارند اندام باربی را به عنوان یکی از ویژگی های زن مطلوب غرب الگو سازی کنند. این در حالیست که بنا به گزارشات سازمان های بخش سلامت ایالات متحده که در12سال پیش منتشر شده در خوشبینانه ترین حالت، حداقل 60 درصد مردم ایالات متحده دچار چاقی می باشند که میزان این افراد از دهه گذشته تا کنون نیز در حال افزایش است.

استراتژی باربزیشن توسط شبکه های ماهواره ای غرب کار را به جایی می رساند که امروزه در جامعه ما مصرف آمفیتامین ها( نوعی ماده مخدر بسیار خطرناک) به ویژه در میان دختران برای شبیه سازی هر چه بیشتر اندام خود به باربی و به عنوان دارویی برای کاهش وزن به شدت رواج یافته است.

اگر دختران سایر ملتها با "ارزش"های آمریکایی تربیت شوند، این دختران، نقش همسران و مادران را در جوامع خودشان عهده دار می شوند، لذا مبتنی بر ارزش های آمریکایی، جامعه شان را اداره می کنند. عمق هدف استراتژی باربیزیشن هدف قرار دادن سرمایه اجتماعی جامعه است که در این میان زنان به عنوان سیستم باروری جامعه نقش حیاتی را در تولید سرمایه اجتماعی ایفا می کند.

اگر این تهدیدات را جدی نگیریم در آینده شاهد نسلی بیمار از زنان به عنوان مادران ایرانی خواهیم بود.

منبع:

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 

www.masafportal.com

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

 





12:39 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
قوانین منع حجاب در کشورهای مختلف

در این گزارش به بررسی جدیدترین قوانین منع پوشش اسلامی در کشورهای دنیا می‌پردازیم.

حجاب

 

روز ۱۷ دی سالگـرد واقعـه کشف حجاب در ایران زمان طاغوت است. در سال ۱۳۱۴ شمسی رضا شاه پهلوی با آوردن بدون حجاب همسران و دختران خود به یک مراسم عمومی، استفاده از حجاب را برای زنان ایرانی ممنوع اعلام کرد.

حجاب

 

 

بی‌گمـان اندیشـه اصلی “کشـف حجـاب” خلاقیتی نبود که متعلـق به رضاخان باشد و به طور کلی فلسفه “حذف حجاب” به عنوان نماد مسلمانی زنان، برخاستـه از ذهـن رضاشاه نبود؛ چون اساساً رضاشاه فردی نبود که به تنهایی قادر باشد ایدئولوژی ضدّدینی خود را عملی کند. در آن سال، شمار زیادی از تجددخواهـان، به بهانه استفاده از نیـروی زنان در عرصه اجتماع و احقاق واقعی حقوق آنان، “رهایـی زنـان ایـران از قیـد و بنـد حجاب” را نخستین گام اصلی برای رسیدن به این هدف می‌دانستند.

البته رضاشاه در سال ۱۳۱۳ به ترکیه مسافرت کرده بود و الهامات وی از اقدامات “مصطفی کمال آتاتورک” اگرچـه تصمیم شاه را برای انجام تغییر لباس، کلاه و کشف حجاب به جلو انداخت، ولی صرفاً این سفر بدان معنـی نبـود کـه در صـورت عـدم وقـوع سفر وی به ترکیه، کشف حجاب اجباری به وقوع نمی‌پیوست.

در دوران سلطنـت محمـدرضا شاه نیز شیوه‌های خشونت‌آمیز و ضدّفرهنگی کشف حجاب، اگرچه با شدتی کمتر ولی همچنان ادامه داشت.

پهلوی اول با ادعای روشنفکری و تأثیر از محافل غربگرایانه و فمینیستی داخلی در نقد حجاب، اقدام به رسمیت قانون منع حجاب در ایران کرد تا از این طریق، به دو هدف نائل شود:

حجاب

اول آن که از یک سو زنان و دختران محجبه را به عزلت و خانه‌نشینی، و از سوی دیگر زنان دارای پوشش‌های اروپایی و غربی را به صحنه اجتماع بکشاند. دوم این که کشف حجاب را دستمایه سکولاریزه کردن حکومت و مقدمه‌ای برای سرکوب‌های بعدی اقشار مذهبی جامعه قرار دهد.

 در راستای این هدف، استفاده از پوشش اسلامی در اماکن عمومی به مذاق رضاشاه خوش نیامد؛ چراکه وی با دیدن زنان ترکیه که به بیان خود وی “چادر و پیچه” را دور انداخته بودند، مست شد، بعد از آن از هر چه زن با حجاب بدش آمده بود و آنان را دشمن پیشرفت و ترقی مردم می‌دانست.

بالاخره آغاز کشف حجاب در ایران، با ابلاغ رسمی به تمام ولایات کشور مبنی بر جلوگیری از ورود معلمان و اساتید باحجاب به مدارس و دانشگاه‌های کشور عملاً اجرایی شد و قرین شدن آن با خشونت را نیز نباید از نظر دور داشت.

این واقعه در ۱۷ دی ۱۳۱۴ (۷ ژانویه ۱۹۳۶) رخ داد. اما امروز پس از گذشت ۷۸ سال گویی برخی کشورها حتی کشورهای متجدّد غربی، دنباله‌روی خشونت و اجبار مذهبی در کشورهای خود شده و با تصویب قوانین تبعیض‌آمیز علیه پوشش اسلامی زنان، کشف حجاب رضاشاهی در ایران زمان طاغوت را تداعی می‌کنند.

*** افغانستان

“امان الله خاف” پادشاه این کشور همانند رضاشاه، پس از بازگشت از سفر اروپا، به اقدامات ضدّحجاب در افغانستان شدت بخشید. امان الله خاف هم بهترین راه برای حذف دین‌مداری در میان مردم افغان را دگرگونی سنت‌ها با رخنه در آداب مذهبی آنان می‌دید.

*** ترکیه

هجوم فرهنگی به ارزش‌های مسلمانان ترکیه، نخستین بار از سال ۱۸۲۳ آغاز گردید. “آتاتورک”، دولتمرد بنیان‌گذار جمهوری ترکیه پس از شکست پادشاه عثمانی، دست به اسلام‌زدایی و کشف حجاب در ترکیه زد.

سپس حدود پنجاه سال پس از مرگ وی، در پی کودتای نظامی ۱۹۸۰ در ترکیه، در جامعه‌ای که باور قلبی آتاتورک در لزوم مدرن‌سازی و ترویج سبک زندگی اروپایی، به جان ملت مسلمان این کشور افتاده بود، داشتن حجاب در مدارس و دانشگاه‌های ترکیه قدغن شد.

حجاب

تا مدت‌ها داشتن حجاب اسلامی در دانشگاه‌های دولتی ترکیه ممنوع بود، اما واکنش‌ها به این حکم دولتی، از سوی مردم غالباً پس‌زننده بود. زیرا لباس، شکل و نوع آن بیانگر تفکر و فرهنگ جامعه است و تنها زنانی حاضر شدند پوشش خود را کنار گذارند که پیش از آن، تفکر و فرهنگ خود را تغییر داده بودند. این جمعیت در میان زنان ترکیه، در اقلیت بودند و فعالان بسیاری سال‌ها به دنبال تغییر این قانون، فعالیت کردند.

سرانجام در سال ۲۰۰۸ پارلمان ترکیه رأی به لغو این قانون داد.

 

حجاب

 

البته حتی لغو این قانون هم که به علت فشارهای مداوم گروه‌ها و احزاب مسلمان در ترکیه روی داده بود، شامل نیروهای ارتش، پلیس، قضات و مأموران قضایی ترکیه نمی‌شود و آنان همچنان موظفند از پوشیدن روسری خودداری کنند.

*** فرانسه

به جرأت می‌توان گفت فرانسه، افراطی‌ترین کشور غربی در زمینه وضع قوانین سختگیرانه علیه پوشش اسلامی به شمار می‌رود.

از سال ۲۰۰۴ تاکنون دولت پاریس به موجب تصویب قانون ممنوعیت حجاب در مجلس این کشور، دختران و زنان دارای حجاب اسلامی را از حضور در مدارس، دانشگاه‌ها و مکان‌های عمومی منع کرد.

حجاب

بر اساس این قانون، زنان دارای پوشش اسلامی در این کشور علاوه بر این که بازداشت و به اداره پلیس ارجاع می‌شوند، موظف به پرداخت میزان ۱۵۰ یورو نیز به عنوان جریمه هستند. این در حالی است که بزرگ‌ترین جامعه مسلمانان اروپا، در فرانسه ساکن هستند.

دولت پاریس با این اقدام، هشدارهای بین‌المللی متعددی را متوجه کرد اما در عین حال، اغلب وزرای دولت فرانسه، با دفاع از منع حجاب، این قانون را زمینه‌ساز حفظ جمهوری فرانسه و ارزش‌های سکولاریسم عنوان کردند و حتی پارلمان فرانسه نیز اعلام کرد که این قانون را تغییر نخواهد داد.

حجاب

فرانسوی‌ها، از گذشته و دوران استعماری خود نیز پرونده پاکی ندارند. سال ۱۹۵۴ در الجزایر، نیروهای اشغالگر فرانسه، مبارزه عظیمی علیه حجاب به راه انداختند. حجاب زنان الجزایری که جزئی از سنت‌های کهن آنان محسوب می‌شد، تبدیل به ابزار مبارزه بر ضدّ استعمارگری شد و نیروهای اشغالگر برای برداشتن آن، از پرقدرت‌ترین و متنوع‌ترین امکانات خود بهره بردند.

*** برخی ایالات آلمان

ممنوعیت حفظ حجاب در مدارس و دانشگاه‌های برخی ایالات آلمان، شامل بایرن، برمن، هسن، نیدرزاکسن، نوردراین‌وستفالن، تورینگن، سارلند، اشلسویگ‌هولشتاین و براندنبورگ از سال ۲۰۰۷ اجرایی شد.

تیلور 

“تیلو سارازین” (Thilo Sarrazin) سیاستمدار حزب سوسیال دموکرات، ضمن اظهارات خود در این خصوص گفت:

«من گذاشتن روسری را در مراکز آموزشی قدغن اعلام می کنم. حجاب نمادی برای مذهب نیست بلکه یک موضوع سیاسی است.»

وی ضمن اظهارات خود خواستار کاهش شمار افراد غیر آلمانی در این کشور شد. او در ادامه ۷۰ درصد ترک‌ها و ۹۰ درصد شهروندان عرب‌تبار برلین را “پرخاشگر و عقب‌مانده ” توصیف کرده و درباره‌ی بهره‌ هوشی یهودیان اروپای شرقی هم پیش از این اظهارنظر کرده بود.»

سایر کشورها

 هلند، بلژیک، دانمارک، اسپانیا و روسیه از بعد از سال ۲۰۰۰ میلادی، استفاده از پوشش کامل اسلامی (برقع یا روبنده) را در اماکن عمومی و دانشگاه‌ها و مدارس ممنوع کردند. هرچند هنوز هم در این کشورها عده‌ای از افراد تندرو بر تعمیم این قانون به پوشش روسری اصرار دارند و هر از چندگاهی نطق نمایندگان افراطی در پارلمان گواهی بر این مدعاست.

 

حجاب

ممنوعیت حفظ حجاب در مدارس کشورهای جمهوری قفقاز (آذربایجان، تاجیکستان و قرقیزستان) نیز از زمان حکومت کمونیستی شوروی وضع شده بود و تا به امروز در گیر و دار و تنش‌های فراوان به سر می‌برد.

*** عوامل و نتایج پدیده منع حجاب در دنیا

ممنوعیت پوشش اسلامی، مستقیماً با مواد ۱۸ و ۱۹ مربوط به آزادی ادیان و آزادی بروز و اظهار مسلک فردی در “اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل” (۱۹۴۸) و همچنین کنوانسیون حمایت از حقوق بشر و آزادی‌های اساسی اروپا (۱۹۵۰) تضاد دارد.

جهان

 

هدف و انگیزه کسانی که در کشورهای مختلف، قوانین سرکوبگر علیه حجاب اسلامی وضع می‌کنند، این است که افراد، نباید از نوع خاصی از لباس یا پوشش استفاده کنند که دال بر گرایشات مذهب خاصی باشد؛ در حالی که این تعرض به حقوق اولیه مسلمانان، به معنی اجبار برای سازگار کردن عقاید و باورهای دینی افراد با ارزش‌های موجود در جوامع سکولاریستی است.

این اجبار که هنوز تاکنون سال ۲۰۱۴ در برخی کشورهای مدعی توسعه و دموکراسی دیده می‌شود، هم در مبنا و هم در مصداق، همانند اجبار و خشونتی است که بیش از هفتاد سال پیش در دوران طاغوت در کشور ما وجود داشت و البته عاقبت نیز محکوم به نابودی شد.

در واقع می تـوان گفـت کـه اگرچـه سیاستهای خشن و ظالمانه و تلفیق خشونت و فرهنگ در نیمه دوم سلطنـت رضـا شـاه در کوتاه مدت جامعه سنتی و مذهبی را منفعل و حتی منکوب کرد، ولی به دلیـل شیوه هـا و ابزارهـای غلـط آن، چـه در تاکتیـک و چه در استراتژی، در دراز مدت به تقویت و رشد اندیشه دینی و نهایتا سرنگونی سلطنت کمک کرد.

 





12:12 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
ماهواره...آری؟؟؟یا...نه!!!
آیا می توان از ماهواره هم درست استفاده کرد و هم نادرست!؟

ماهو.اره 

 

گروه فرهنگی:‌جوامع بشری مملو است از پدیده‌هایی که اگر با فرهنگ دینی و ملی ما تنافی نداشته باشند لااقل تناسبی ندارند، پدیده‌هایی که هر یک به انحای مختلف دنبال تحمیل باورها و خواسته‌های خود بر ارکان زندگی اجتماعی جامعه ما دارند. 

شبکه‌های ماهواره‌ای و برنامه‌های تولیدی آن از این قبیل پدیده‌ها هستند که در تیررس شلیک  آنها قرار گرفتن، به راحتی و با ارزان‌ترین قیمت در شهر و روستای ما قابل تحقق است.
 
ماهواره از ابزارهای بسیار برنده دشمن در تهاجم فرهنگی است که این روزها در اندرونی بسیاری از خانه‌ها جا خوش کرده است. این ابزار برنده تشبیه شده به چاقو بیشتر از آنکه منفعتش اسباب آسایش باشد، شعله‌هایش به خرمن آرامش کانون گرم خانواده سنتی و مذهبی ایرانی افتاده است.

یکی از دغدغه‌های اساسی امروز بسیاری از خانواده‌ها تهاجمی است که از ناحیه شبکه‌های ماهواره‌ای شکل گرفته و بدون تردید یکی از اهداف اصلی شبکه‌های ماهواره‌ای خانواده‌ها هستند. اگر چه این تهاجم مساله جدیدی نیست اما امروز به جهت فراگیری بیشتر آن نسبت به گذشته، این مساله شکل جدی‌تری به خود گرفته است.

رادیو معارف در برنامه زنده «پرسمان خانواده» با تمرکز بر دو محور بررسی ریشه‌های تمایل برخی از خانواده‌ها به شبکه‌های ماهواره‌ای و چگونگی حل این ریشه‌ها با کارشناسی استاد حجت الاسلام محسن عباسی ولدی گامی در جهت مبارزه با این پدیده برداشته است.

رجانیوز با بازنشر مکتوب و صوتی سخنان کارشناس این برنامه که با بیان مصادیقی به آثار بسیار مخرب استفاده از شبکه‌های ماهواره‌ای اشاره داشته است، گامی در جهت آگاهی بخشی نسبت به آسیب‌های بنیان کن خانواده ایرانی به واسطه این پدیده اجتماعی برداشته است.

ماهو.اره
چاقویی که فعلا مشغول بریدن دست و پا و سر است!
 
می‌گویند ماهواره یک وسیله‌ای است که هم می‌توان از آن استفاده درست کرد و هم نادرست؛ اگر بر فرض هم بتوان از ماهواره در عالم امکان استفاده خوبی هم کرد ولی آن چیزی که در عالم واقع در حال تحقق است، غیر از این است و مانند چاقویی است که فعلا در حال بریدن دست و پا و سر  است.
 
اگر الان اما ماهواره را یک عنصر دو منظوره حساب کنیم به نظر می رسد مقداری نگاه ساده‌اندیشانه به ماهواره داشته‌ایم. اینکه چرا باید به موضوع ماهواره به طور مفصل پرداخت شود آن هم در قشر مذهبی نیاز به توضیح دارد.
 
مخاطبان ما یا در دام ماهواره گرفتار هستند یا نیستند، اگر هستند که باید آگاه شوند، تا از دام این توطئه و تهاجم رها شوند. کسانی هم گرفتار نیستند باید آگاه شوند؛ آن هم به دو دلیل: اول آن که ما هیچ گاه نباید از ناحیۀ دشمن احساس امنیت کنیم و خیالمان آسوده باشد و فکر نکنیم که دشمن دور ما را یک خط قرمز کشیده است و کاری به ما ندارد، درست است که دشمن از آن حکمتی که در فضای دینی وجود دارد برخوردار نیست اما وسوسه‌های شیطانی در دشمن موج می زند و به همین دلیل در دام وسوسه های شیطان افتادند مخص به کسانی نیست که بالکل از فضای دینی دور هستند بلکه شیطان ابزارهای خاص خودش را دارد. گاهی به جهت اعتماد بیش از اندازه به خودمان و به جهت ناآگاهی از دسیسه‌ها می‌بینیم که دشمن از غفلت ما استفاده کرده و خدای ناکرده ضربه‌ای کاری به ما وارد کرد. 
 
 
نکته دوم آن است که ما الان در جنگ نرم هستبم. مشغول مبارزه در جبهه تهاجم فرهنگی هستیم. ما به عنوان کسانی که درد دین داریم و دل در گرو دین داریم، به عنوان یک سرباز در جبهۀ فرهنگی باید با دام‌ها و دسیسه‌های دشمن آشنا باشیم. بدانیم تا خودمان در مقابل کسانی که در دام این جرثومۀ فساد گرفتار شده‌اند به اندازه توان کمک کنیم. سرباز جبهۀ فرهنگی مگر می‌تواند بدون آگاهی نسبت به نقشۀ دشمن کاری از پیش ببرد؟
 
اولین کاری که باید کرد ریشه یابی است و باید به دلایل خرید ماهواره در خانواده ها دقت کرد  و نمی‌توانیم تمام دلیل‌ها را به بی قیدی خانواده بگذاریم. مطمئنا دلایل مختلفی دارد که باید به آن پرداخته شود.
 
ماهو.اره

 دلایل خرید ماهواره
 
اولین دلیل در بحث گرایش به ماهواره ناآگاهی است. بسیاری از افراد دربارۀ برنامه‌های ماهواره‌ای بسیار ساده اندیشانه قضاوت می‌کنند. این افراد به جهت ناآگاهی از اهداف پشت پردۀ این شبکه‌ها اعتماد ساده لوحانه‌ای به آن دارند.
 
راه درمان این مسئله آگاهی بخشی است. آگاهی بخشی باید در سه بعد انجام شود. 
 
اول، آگاهی بخشی نسبت به متولیان پشت پرده این رسانه‌ها، متاسفانه برخی این متولیان آدم‌های دلسوزی می‌دانند که دلشان به حال اوقات فراقت ما سوخته است و حالا آمده اند شبکه های ماهواره‌ای فارسی زبان را دایر کردند تا ما تو اوقات فراقت حوصله‌مان سر نرود و افسردگی نگیریم! باید ببینیم این افراد چه کسانی هستند که دارند برای ما برنامه ریزی می کنند. این نکته بسیار مهمی است. 
 
دوم، آگاهی بخشی در بعد اهداف این رسانه‌هاست. واقعا اینها دنبال چه چیزی هستند که این قدر هزینه می‌کنند و این قدر خرج می کنند برای اینکه یک شبکه فارسی زبان راه انداخته و یا شبکه‌های دیگری که ما بتوانیم از آنها استفاده کنیم. 
 
سوم، آگاهی بخشی در بعد شیوه‌ها‌ است، اینها با چه شیوه‌هایی آمده اند و در خانه‌های ما جا گرفته‌‌اند. ما چشم باز کردیم و دیدیم در بعضی از خانه‌ها آنتن‌های ماهواره قرار گرفته است، چه اتفاقی افتاد که اینها توانستند خودشان را در خانه‌های ما جا داده و بعضی از ما را هم پای برنامه‌های خودشان نگه دارند.
 
 ماهواره
 
متولیان شبکه‌های ماهواره‌ای چه کسانی هستند؟
 
درباره آگاهی بخشی در بعد متولیان باید گفت که آشنایی با متولیان شبکه‌های ماهواره‌ای می‌تواند هشدار دربارۀ این شبکه‌ها را تأثیرگذارتر کند.
 
در حال حاضر بیشترین شبکه‌های ماهواره‌ای دنیا از کشور آمریکا مدیریت می‌شوند. 90 درصد رسانه‌های آمریکایی هم دست صهیونیست‌ها است و اغلب برنامه‌های ماهواره‌ای در شبکه‌های فارسی زبان هم توسط صهیونیست‌ها دارد اداره می‌‌شود. 
 
با این آمار باید گفت که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! صهیونیست یک دشمن اصلی در دنیا برای خودش می‌شناسد و آن هم شیعه است. و در برخورد با شیعه یک کشور را می شناسد که اصلی ترین مانع او در راه رسیدن به اهداف جهانخوارنه اش است و آن کشور هم ایران است.
 
اینکه صهیونیست برای ما شبکه فارسی زبان با گرایش خانوادگی برای ما می‌سازد که صبح تا شب برای ما فیلم وسریال پخش می‌کند باید ما را به هوش آورد که چه اتفاقی دارد می‌افتد.
 
به صورت رسمی اعلام کردند که ما برای اینکه بتوانیم با جمهوری اسلامی ایران مبارزه کنیم باید با ابزار رسانه به سراغ ایران رویم چون ابزار نظامی کارساز نیست.
 
حالا باید درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای با گرایش خانواده سخن بگوییم.
 
 
جالب است که برخی از شبکه‌هایی که الان در حال تاسیس است فقط و فقط برای خانواده است. یعنی ابتدا تا انتها تنها خانواده و زن را نشانه گرفتند. مثلا به مباحث سیاسی نمی‌پردازند و کاری به مسائل سیاسی و اقتصادی ندارند. اصلا برخی از این شبکه‌ها مجری ندارند و پشت سر هم سریال پخش می شود. صددرصد سریال‌ها هم خانوادگی است برای محقق کردن اهداف غرب.
 
غرب برای تحقق دهکدۀ جهانی که کدخدای آن خودش باشد، یک مانع بسیار بزرگ می‌بیند و آن هم اسلام است. مبانی دینی با مبانی غربی در تعارض است و کسی که پای‌بند مبانی دینی است، نمی‌تواند در مسیر اهداف تمدن غربی گام بردارد. مدت‌ها است که غرب به این نتیجه رسیده که باید به هر نحو ممکن این مانع را از سر راه خود بردارد.
 
او برای مبارزه با این مانع کارهای مختلفی را انجام داده و می‌دهد که خود بحث مفصلی است؛ اما یکی از اصلی‌ترین راه‌کارهای غرب برای رسیدن به این هدف، فاسد کردن مسلمانان است. آن‌ها معتقدند اگر ما بتوانیم جوان مسلمان را، به ورطۀ فساد بکشانیم، به صورت غیرقابل تصوری توانسته‌ایم این مانع بزرگ را از سر راه خود برداریم. در این میان توجه ویژه‌ای به بحث خانواده کرده‌اند؛ چرا که دیده‌اند بافت سنتی و دینی یک خانواده شیعی یک مانع بسیار بزرگ در سر به فساد کشاندن جوانان است به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که ما اگر بتوانیم فساد را به متن خانواده ایرانی بکشانیم و توسط خود خانواده به این هدف برسیم کارمان چندین برابر آسوه‌تر می‌شود.
 
برای رسیدن به این هدف باید یک برنامه‌ای را طراحی کنیم برای رساندن پای شبکه های ماهواره ای به داخل خانه ها برای این کار هم شبکه‌هایی را تاسیس کردند که سریال‌ها و فیلم‌های جذاب و دنباله دار است و با یک فریب کاری هایی زمینه را برای قبولاندن خود در خانواده‌هایی هم که تا اندازه‌ای تقیدات اخلاقی دارند فراهم کنند. 
 
یکی از اصلی‌ترین اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای فروپاشی کانون خانواده است. اگر بخواهیم اندکی جزئی‌تر از این سخن بگوییم باید گفت که برخی از اهداف اصلی این شبکه‌ها عبارت است از:
 
ماهواره 
1. ایجاد خانواده‌های بی‌قید در برابر خانواده‌های سنتی
 
خانواده‌های مورد نظر این شبکه‌ها نباید در بند قواعد سنتی خانواده باشند؛ به ویژه سنت‌هایی که ریشۀ دینی دارد. به عنوان مثال خوب است به چند مثال اشاره کنم.
 
این که در خانواده‌ای پوشش مادر و خواهر در مقابل فرزندان پسر خود حساب شده باشد، مطلوب است. واقعاً نباید به این بهانه که مادر و خواهر از محارم هستند، در مقابل پسر خانواده هر طور که می‌خواهند بگردند. اگر غرب بتواند در محیط خانه تعریف خودساخته‌ای از عفاف ارائه دهد، می‌تواند سد عفاف را در محیط جامعه هم به راحتی بشکند. به این معنا که اگر بتواند به مادر و دختر خانواده بقبولاند که پسرت باید یک پوشش متفاوتی از پسر همسایه داشته باشد، اگر بتواند این محدودیت را بردارد، یک رابطه نزدیکی را بین محارم می‌تواند در خانواده تولید کند که نتیجه آن در بیرون خانواده مشخص می شود. یعنی غرب توانسته با رسانه مادر و خواهر را در خانواده زمینه تحریک پذیری پسر خانواده قرار دهد که ما در مشاوره‌ها با این موضوع درگیر هستیم. 
 
روشن است که منظور ما از پوشیده بودن، چادر و روسری و مقنعه سر کردن نیست، بلکه باید یک حدی را باید رعایت کنند که برای شنوندگان روشن است.
 
پسر خانواده به ما می گوید به خاطر پوششی که در خانه مادر یا خواهرم در مقابل من دارد، ذهن آرامی ندارم و جزو عوامل تحریک من شدند. وقتی وارد خانواده می‌شویم برای بررسی این موضوع، می بینیم تا 5 – 6 سال پیش اینطور نبود.
 
مادر یا خواهر این خانواده به ما می‌گوید این پسر در هنگام ورود به خانه یا خارج شدن از آن یا در هنگام خواب رفتاری از خود بروز می دهد که من احساس می‌کنم که قصد و نیت سو‌ءی دارد. وقتی ریشه‌یابی می‌کنیم می‌بینیم که در بسیاری از این خانواده‌ها از وقتی که شبکه‌های ماهواره‌ای آمده و پوشش‌های خانوادگی را به نمایش گذاشتند و مادر و دختر در مقابل پدر و پسر  در خانه پوشش‌های نامناسبی داشته و آرام آرام قبح پوشش نامتعارف دختر و مادر در برابر پسر خانواده ریخته شده است و دیگر زشت نمی‌بیند و به همین دلیل دیوار و سد شکسته شده است.
 
ارتباط دختر و پسر در محیط فامیل باید یک ارتباط حساب شده ای باشد. ما نامحرم و نامحرم‌تر نداریم اما در این سریال‌ها به اسم میهمانی‌های شب‌نشینی بین فامیل نامحرم ارتباط‌هایی در حال برقرار شدن است که نمایش مکرر آن باعث شکسته شدن قبح آن می‌شود.
 
در خانواده‌های سنتی پدر و مادر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار هستند. جایگاه ویژۀ پدر و مادر به صورت طبیعی مانع بسیاری از انحرافات است. وقتی فرزند در تصمیم‌های خود به نظر پدر و مادر هم توجه می‌کند و در کارهایی که می‌خواهد انجام دهد از والدین خود اجازه می‌گیرد و در یک کلام خودسر نیست، راه برای تن دادن به کارهایی که نهاد خانواده را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد تنگ می‌شود؛ اما در شبکه‌های ماهواره‌ای یکی از اصلی‌ترین کارها خارج کردن پدر و مادر از محوریت خانواده و معرفی آن‌ها در اندازۀ زمینه‌ساز تولد است؛ یعنی پدر و مادر کسانی هستند که به جهت قانون طبیعت زمینه‌ساز تولد فرزند هستند و باز هم به جهت همین قانون طبیعت باید تا مدتی که فرزند توانایی مراقبت از خویش و پاسخ به نیازهای روزمرۀ خود را ندارد، از او مراقبت کنند اما وقتی که فرزند از آب و گل درآمد، پدر در حد یک کارگر برای تأمین مخارج و مادر هم در حد یک خادم برای انجام وظایفی مانند آشپزی و رخت شستن و اتو کشیدن و ... پایین می‌آید. در این خانواده پدر و مادر نقشی در تربیت فرزند خود ایفا نمی‌کنند. دیگر راضی نگه داشتن والدین هم از دغدغه‌های فرزند مدرن نیست، این دغدغه برای انسان‌های عقب افتاده‌ای است که نمی‌خواهند تغییر زمانه را بپذیرند؛ این موارد همه به دنبال آن است که آن مولفه‌های خانواده دینی را تحت الشعاع قرار می‌دهد.
 
بدون اینکه حساسیت خاصی ایجاد کنند باورهای ما را قله به قله فتح می کنند. خانواده بی قید را در مقابل خانواده دینی و سنتی علم می‌کنند اگر خانواده از حالت مقید بودن و دینی خود بیرون آمد آن جامعه محکوم به فناست کما اینکه در غرب این اتفاق در حال افتادن است.
 
من برای معرفی این شبکه‌‌های ماهواره‌ای کلمه درخوری را پیدا نکردم،‌اینکه بگویم خیلی بی‌رحم و دژخیم‌اند و بویی از انسانیت نبرده اند. نمی‌توانیم به همین اندازه اکتفا کنیم که شبکه‌های ماهواره‌ای تنها دنبال غیر متعارف کردن پوشش هستند، ای کاش در همین اندازه باقی می‌ماند. غرب اینها را مقدمه ورود به برخی از مسائل می داند یکی از آنها این است. 
 
 
 ماهواره
 
 
2. ترویج و عادی جلوه دادن خیانت زن و شوهر به یکدیگر
 
غرب به این نتیجه رسیده است که تا وقتی زن به شوهر در خانواده سنتی وفادار است و برعکس و روابط در محدوده خانواده منحصر می شود نمی تواند خانواده سنتی را از هم بپاشاند به همین دلیل یکی از اصلی ترین شگردها و دسیسه‌های آنها برای به هم ریختن خانواده سنتی ترویج خیانت زن و شوهر به هم دیگر و عادی جلوه دادن اینها به ویژه خیانت زن به شوهر؛ مخصوصا اگر زن متوجه شد شوهرش به او خیانت کرده است یک حق مسلم و طبیعی اوست که او هم به شوهر خیانت کرده و انتقام بگیرد و این یک حق طبعی است. به شدت در سریال‌های‌شان تبلیغ این موضوع را می‌کنند تا آنجا که می‌بینید موضوع یک سریال همین است. تا آنجا که بعد از فهمیدن این خیانت‌ها به راحتی هم با هم زندگی می کنند. دنبال عادی جلوه دادن آن هستند.
 
اگر یک زنی در محدوده ارتباطات خود آن قید وفاداری را کنار زد دیگر نمی تواند یک همسر خوبی باشد و نه می تواند مادر خوبی باشد. در این صورت خانواده‌ای به وجود نمی‌آید. ستون خیمه خانواده سنتی مادر است. تجربه شده که در بسیاری از موارد پدر خانواده وقتی بی قید بوده است، آن خیمه خانواده برپا مانده است،‌مادر با آن ایثار و فداکاری و عفاق و از خودگذشتگی خیمه خانواده را نگه داشته است. ولی چند خانواده سراغ دارید که مادر فاسد شده اما خیمه خانواده برپا مانده است؟ آنها این ستون خیمه را نشانه گرفته و به شدت هم با گرایشات فیمینتستی برایش برنامه ریزی کرده اند.
 
چند وقت پیش با یک خانمی که دچار همین مشکلات شده بود صحبت می‌کردم، خیلی برایم این ریشه‌یابی تکان دهنده بود. وقتی از او پرسیدم چرا به اینجا رسیدی آیا با همسرت مشکل نداشتی، گفت نه؛ پرسیدم دوستت داشت، گفت بله، زیر یک سال بود که ازدواج کرده بود. گفت از وقتی که همسرم این آنتن ماهواره را به خانه آورد و من شبکه فلان را دیدم، آرام آرام حس کردم که انگیزه‌ای برای تقید به همسر خودم ندارم. چه دلیل دارد که من فقط با همسر خودم ارتباط داشته باشم؟! وقتی اولین زمینه برای اولین ارتباط برای من فراهم شد حس کردم که کار اشتباهی نمی‌کنم. یک کار عادی است. اصلی ترین اهرم اینجا این است که آنها بتوانند قبح را بشکنند.
 
اما در یک مرحله فراتر و بالاتری اینها به این هم راضی نیستند و همین قدر سر بسته بگویم که یکی از قله‌های اصلی که اینها برای فروپاشی و تکه تکه کردن خانواده‌های مذهبی و سنتی، این هست که ارتباط‌ها را حتی در اندازه خانواده‌ هم عادی جلوه دهند. اشکالی ندارد که اعضای خانواده هم با هم ارتباط آن چنانی داشته باشند. 
 
این قله یکی از قله های اصلی است که اینها نشانه گرفته‌اند، همان اتفاقی که در غرب خودشان اتفاق افتاد. 
 
الان در غرب خواهر از ناحیه برادر و دختر از ناحیه پدر  در محیط خانواده امنیت ندارد، یعنی امن ترین جا برایش نا امن ترین جا شده است که هر از گاهی خبرهایش منتشر می شود.
 
خانواده‌های سنتی ما که چندان هم تقید به مذهب ندارند، فقط به باورهای سنتی و اخلاقی خود پایبند هستند، نماز نمی‌خواند، روزه نمی‌گیرد، حج به او واجب شده است، نمی رود، خمس و زکات هم نمی‌دهد اما از اینکه همسرش با یک مرد دیگر ارتباط داشته باشد به شدت غیرت دارد.
 
او اینجا ها را هم نشانه گرفته است، یعنی باورهایی که حتی کسانی تقیدات دینی ندارند اما به آن پایبندند.
ماهواره
 
3. عادی جلوه دادن ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج تا حد باردار شدن
 
در شبکه‌های ماهواره‌ای ارتباط بین دختر و پسر در هر شکل، سن و نیتی و تا هرجایی عادی جلوه داده می‌شود. دغدغه‌های ارتباط بین دختر و پسر باید گرفته شود. اگر دختر و پسر قبل از ازدواج با هم ارتباط داشته باشند در هر سطح وسنی،‌اینها نمی‌توانند خانواده‌هایی موفقی را تشکیل دهند. 
 
یکی از کارهای آنها این است که بتوانند خانواده‌های موجود را به هم بزنند و اجازه ایجاد خانواده‌های سنتی و پایبند و مذهبی را ندهند این کار بعدی یک کار کاملا پیشگیرانه از نگاه آنهاست. دختر اگر قبل از ازدواج ارتباط برقرار کرد و این ارتباط برایش عادی شد بعد از ازدواج هم معلوم نیست چقدر پایبند باشد.
 
این وسط دو نگرانی برای دختران وجود دارد. اولا دختر یک خانواده سنتی به شدت به عصمت دخترانه خود حساس است، پس نباید در ارتباطات عصمت دخترانه خود را از دست دهد. به شدت در شبکه‌های ماهواره‌ای تبلیغ می‌کنند که این یک باور عصر  قجری است و این هیچ مشکلی ندارد. 
 
ثانیا، دغدغه دیگر دختران بارداری است،‌ که این را هم با ترویج سقط جنین به شدت قبحش را می‌شکنند. در سریال‌ها نمایش می‌دهند و تکرار می‌کنند که حالا دختری باردار شد، اشکالی ندارد! کاملا به طور عادی، طبیعی و پزشکی بنا بر اقتضای زمانه رفتار کرده و سقط جنین می‌کند.
 
ماهواره
 
4. هویت زدایی از مفهوم خانواده
 
تیر خلاصی که اینها می‌خواهند بزنند، تیر خلاص از هویت خانواده است. اصلا خانواده یعنی چی؟ چرا با ازدواج برای خودتان مسئولیت درست می‌کنید؟ شما نیاز به جنس مخالف دارید یک زندگی خارج از چارچوب ازدواج برای خودتان فراهم کنید، چرا ازدواج می‌کنید. مرد مسئولیت زن و خانواده را به دوش بکشد و هر دو مسئولیت مضاعفی را بخواهند تحمل کنند،‌ خب به جای آن زندگی با دیگران به جای ازدواج؛ به طور کل خانواده‌ای وجود نداشته باشد. 
 
الان در غرب تعداد زندگی‌های غیر رسمی که تحت عنوان ازدواج نبوده است به شدت رو به افزایش است. این دو تا باهم زندگی می‌کنند بدون اینکه تعهدات قانونی در برابر یکدیگر داشته باشند. به همین دلیل آمار فرزندان نامشروع هم در بعضی از کشورها به شدت بالاست، در برخی از کشورهای اروپایی تا 33 – 34 درصد است. یعنی از هر سه فرزند یکی نامشروع است. چرا که در غرب مفهوم خانواده در حال از دست دادن معنای خود است. 
 
این اتفاق در شبکه‌های ماهواره‌ای در حال تولید است، و همان بن بستی که خودشان در مسئله خانواده به آن رسیده‌اند دارند برای ما نسخه‌اش را تجویز می‌کنند که این دیگر تیر خلاصی است که به مفهوم خانواده می زنند.
 




17:13 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
تب پسران انگلیسی در ایران؟وان دایرکشن؛ از دلربایی تا فن‌فیکشن نویسی!

وان دی

پوشش و ظاهر افراد یک جامعه برخاسته از فرهنگ، آداب و رسوم، عرف و سنت­های آن است. هنگامی که افراد جامعه از پوششی غیر بومی استفاده کرده و به آن خو بگیرند، به تدریج از فرهنگی که منشاء آن پوشش است، نیز دور می­شوند.

این امر همواره یکی از راهکارهای گردانندگان نظام سلطه برای ایجاد تغییر در فرهنگ و سبک زندگی مردم سرزمین­های دیگر بوده است. در واقع راه صدور سبک زندگی از میان انتشار محصولات و یا امور به ظاهر فرهنگی می­گذرد. فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی، کتاب، برنامه رادیویی، کنسرت موسیقی، ورزش و امثالهم از جمله ابزارهای لازم و اثرگذار که بازدهی مطلوبی داشته و کارایی خود را اثبات کرده اند، محسوب می­شوند.

 

بدین ترتیب نمی­توان تبلیغ یک خواننده و یا بازیگر برای یک برند پوشاک را صرفاً امری تبلیغاتی در نظر گرفت بلکه این موضوع یک مقوله فرهنگی است که افراد بسیاری در پشت آن نقش دارند و اگر چه ممکن است اجرا کنندگان و عروسک­های جلوی دوربین عامدانه وارد این معرکه نشده باشند، اما افرادی که آنها را در آن جایگاه قرار داده اند، قطعا عمد و غرضی را دنبال می­کنند.

 

در واقع آن­ها هستند که ابتدا از یک چهره گمنام یک فرد مشهور و به اصطلاح سلبریتی(Celebrity) می­سازند و سپس برای پیاده سازی نیات خود از وی استفاده می­کنند و رسانه ­ها در این روند اصلی ترین نقش را بر عهده دارند، افراد زیادی آمده و رفته اند اما همچنان رسانه­ها در جای خود ایستاده و از یکسو قهرمانان، الگوها، چهره ­ها و نمادها را برای جوامع علم می­کنند و از سوی دیگر از همان افراد برای صدور انواع عناصر دخیل در سبک زندگی و فرهنگ جوامع مختلف خودی و بیگانه بهره می­برند و هر زمان که دیگر نیازی به آن افراد نبود آن­ها را از حافظه­  جوامع پاک کرده و به دست فراموشی می­سپارند.

 

 

البته وان دایرکشن تنها یک نمونه از الگوسازی رسانه های غربی برای جهت دادن به نوجوان جهان است، برای پوشش دادن طیف های مختلف و گوناگون مخاطبان الگوهای تفاوتی ساخته و پرداخته می شوند.گروه وان دایرکشن مشمول الگوسازی رسانه ­های غربی قرار گرفته و به عنوان نماد پسران و رباینده قلب دختران نوجوان ایفای نقش می­کند. تبلیغ برندهای پوشاک و مواد خوراکی تنها یکی از ابعاد تاثیرگذاری­های این گروه است. برای مثال می­توان به گرایش نوجوانان به تفریحات تجملی مانند اسکیت، موج سواری و ... که در کلیپ­های این گروه دیده می­شود، اشاره کرد.

 

نوجوان پسری که غرق در خلسه موسیقی است، با دیدن این تصاویر و این نحو تفریح، یک زندگی رویایی و خلاف واقع برای خود ساخته و از دنیای خارج دور می­شود، و هنگامی که امکان محقق شدن این نوع زندگی را برای خود نمی­بیند، سرخورده و مایوس شده و در ابتدای جوانی بسیاری از انرژی­های مفید خود را از دست خواهد داد.

 

در این دختران نیز در ذهن خیال پرور خود همسری را تصور می­کنند که جذابیت، هیجان، شهرت و رفاهی همچون وان دایرکشن را برای آن­ها به ارمغان آورد. از طرف دیگردر برخی از ویدئو کلیپ­های این گروه، اعضاء پوشش مناسبی ندارند، آثار خالکوبی بر روی بدن آنها محرز است و ترانه هایی را به زبان می­آورند که فراتر از سن و تجربه آنها است. این موضوع بار روانی بسیار نامطلوبی را در پی دارد و مخالف هنجارهای فرهنگی بسیاری از کشورها همچون ایران است.

وان دی

 

یکی از پدیده های فرهنگی مخربی که همواره حول گروه هایی از این دست شکل می گیرد، فن فیکشن (fan fiction) است. فن فیکشن داستان هایی است که طرفداران یک فرد، گروه،کاراکتر سینمایی، تلویزیونی و کارتونی و ... و در قالب متن، انیمیشن، نقاشی و مانند این ها تولید می کنند.

 

در این داستان فرد با قهرمان یا قهرمانان مورد علاقه خویش زندگی کرده و خود را در جای یکی از کاراکترهای داستان قرار می دهد. برای فن فیکشن سایت ها و وبلاگ های فراوانی وجود دارد. از جمله تبعات چنین داستان پردازی هایی گرفتار شدن به زنای ذهنی است.

 

هنگامی که پسران و مردان با کاراکترهای زن و دختران و زنان با کاراکترهای مرد در ذهن خود زندگی تشکیل داده و روابط عاطفی برقرار کنند، زنای ذهنی شکل می گیرد که این امر به شکل جدی بنیان خانواده ها و عفت عمومی جوامع را تهدید کرده و به سمت فروپاشی سوق می دهد. متاسفانه رشد بی رویه گرایش به سمت زندگی دوم و آواتارسازی این پدیده را تشدید کرده و به افراد فرصت می دهد که آن چه را که پیشتر در ذهن ساخته اند را بر روی مانیتور خود تماشا کنند.

 

در ماه های در میان طرفداران ایرانی وان دایرکشن و طبعاً در میان دختران نوجوان تمایل به فن فیکشن نویسی افزایش یافته و مسابقاتی به همین منظور در وبلاگ های مربوطه برگذار می شود.

وان دی

وان دیتمایل دختران و زنان جوان به کاراکترها، الگوها، چهره ها و قهرمانان مذکر در تمام جوامع دیده می شود و به سبب ذهن خیال پرداز، رویا پرور و عواطف جوشان این قشر، بعضاً انحرافات ایجاد شده در آن ها عمیق تر بوده و آسیب ها و پیامدهای ناشی از مواجهه با واقعیت برای آن ها دردناک تر خواهد بود. این افراد که مدت ها در ذهن خود با افراد مختلف روابط عاطفی داشته و زندگی کرده اند، به ندرت می توانند یک همسر امین و وفادار و یک مادر قابل اعتماد باشند.

وان دی

شاید بتوان گفت مهم ترین عنصری که گردانندگان دستگاه رسانه­ای غرب را نسبت به این گروه پسرانه ی انگلیسی حساس کرد و آنها را به حمایت از آن واداشت نام گروه باشد. وان دایرکشن، یک جهت!، نام هوشمندانه­ای که به نظر نمی­رسد فردی چون سایمون کاول در انتخاب آن دخیل نبوده باشد. وان دایرکشن یعنی تمام نوجوانان جهان همراه یکدیگر و البته با جلوداری چند پسر انگلیسی، در یک جهت و به طور قطع بر روی جاده­ی لیبرالیسم حرکت کنند.

وان دی

نوجوانانی که با وان دایرکشن بزرگ شده و دوران حساس بلوغ را پشت سر می­گذارند، به شکلی ظریف و البته درآمیخته با هیجان، موسیقی و جنب و جوش­های اقتضای سن خود برای پذیرش یک جامعه و فرهنگ جهانی(Global Culture) آماده می­شوند، جامعه­ای که در آن افراد از فرهنگ ها، قومیت­ها و نژادهای مختلف همه در یک جهت و همسو با یکدیگر به پیش می­روند

وان دی

این افراد در بزرگسالی و هنگام در دست گرفتن سکان رهبری جامعه خود بیشتر تمایل به هضم شدن در نظام بین الملی را دارند تا حفظ فرهنگ ها، عرف­ها و عناصر بومی جامعه خود و ترجیح می­دهند وجهه  مطلوب جهانی داشته باشند تا بر اختلافات فرهنگی و عقیدتی کشور خود پافشاری کنند؛ زیرا در نوجوانی خود یاد گرفته اند که با افراد سایر ملت­ها در یک جهت، آن هم به رهبری آنگلوسکسون ها باشند.

 

وان دی

وان دی

سبک زندگی وان دایرکشنی آن چیزی است که از یکسو وان دایرکشنرها(Directioner) آن را برای آینده تمرین کرده و به آن افتخار می کنند، و از سوی دیگر نوجوانان آنگلوساکسونی برای رهبری جامعه ای جهان شمول که در جهت اهداف و آرمان های لیبرالیسم حرکت می کند، پرورش پیدا می کنند.

سرسپردگی نوجوانان ملت ها و جوامع مختلف به سبک زندگی وان دایرکشنی امری انکارناپذیر است؛ نوجوانان در فضای وب محتوای قابل توجهی را تولید و منتشر کرده اند و بارها تاکید کرده اند که یک طرفدار ساده و یا یک نوجوان نیستند، بلکه یک دایرکشنر هستند.نکته قابل اهمیت این است که باید بستر اطلاع رسانی به افرادی که در سن نوجوانی قراردارند آماده شود و خانواده­ها توجه بیشتری بر روی الگوهایی که فرزندانشان انتخاب می­کنند، صورت دهند.





19:0 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
انیمیشن ، پیام های پنهان و تاثیر در افکار کودک

غرب ، انیمیشن ، پیام های پنهان و تاثیر در افکار کودک 

 

پیام های پنهان و نهفته در برخی انیمیشن‌های مشهور جهان:


تاکنون مهمترین انیمیشن‌های تولید شده در جهان در شرکت های بزرگ انیمیشن سازی هالیوود همچون والت دیزنی، پیکسار، دریم ورکز، ام جی ام و یا شرکت‌های ژاپنی تحت حمایت و هدایت سردمداران هالیوود نظیر نیپون، تاتسونوکو، سونی و…. تولید شده است.
هالیوود از زمان تشکیل خود تاکنون به شدت تحت نفوذ تفکرات صهیونیستی بود و این سرمایه داران صهیونیسم جهانی بودند که افکار برنامه سازان آن را هدایت می‌کردند. صهیونیسم حاکم بر هالیوود که هر روز تلاش دارد تا دامنه سیطره خود را بر شرکت‌های دیگر فیلم و انیمیشن سازی با خرید سهام یا نفوذ بر افکار گسترش دهد هرچند اقتصاد و به دست آوردن درآمد را از مهمترین اولویت‌های خود معرفی می‌کند، با مروری بر آثار تولیدی آنها به ویژه در بخش انیمیشن، این باور به شدت تقویت می‌شود که در پس این صنعت پول ساز، قطعا ایدئولوژی و تفکر خاصی نهفته که قرار است به کمک سرمایه و تکنیک در جهان گسترش یابد.
آنچه مسلم است این که از سالها پیش تاکنون، لابی صهیونیسم در هالیود، سیطره خود را در عرصه تولیدات کودک به شدت گسترش داده است. علاقه کودکان ما به داشتن تصاویر متعدد از شخصیت‌های کارتونی والت دیزنی تا عروسک‌ها و اسباب بازی‌های شخصیت‌های آنها، آنچنان شدید است که خرید آنها برای خانواده‌ها به یک عرف معمول و اجتماعی تبدیل شده است.
به عبارت دیگر،شرکت‌های انیمیشن سازی، تنها برای همان ساعتی که کودکان ما انیمیشن تولیدی آنها را می بیند، برنامه ریزی نمی کنند، بلکه تلاش می‌کنند تا فکر و ذهن کودک را حتی در رختخواب شبانه و بازی های کودکانه اش متوجه رفتار و موضوع مورد نظر خود نمایند.از این روی، می توان گفت نه تنها کودکان معصوم، بلکه والدین هم نمی توانند تصور کنند در پی این زیبایی ها و لطافت، ممکن است یک جهان بینی خاص و خارق العاده با اهداف بلند مدت نهفته باشد که می خواهد، چهره فرهنگ های خاص جهان را به چهره ای واحد و مطلوب سرمایه داران صهیونیسم بدل کند.
این نکته انکارناشدنی است کهیهودیت صهیونیست به یاری سرمایه های هنگفت (و البته ‌اندیشه و برنامه ریزی دراز مدت) توانسته است در عرصه فرهنگ، گوی سبقت را از دیگر رقبای جهانی برباید و از این ابزار قدرتمند در راستای رسیدن به اهداف جهانی خود استفاده نماید؛ اما این نباید باعث شود که متولیان فرهنگ جامعه و رسانه‌ها خود را بازنده بدانند و لااقل با تفسیر وتبیین این امور برای والدین وخانواده‌ها باعث ارتقای سطح آگاهی عمومی جامعه شوند.
در این نوشتار تلاش خواهیم کرد برای نمونه و تنها در حد چند سطر، اشاره ای داشته باشیم به محتوای پنهان برخی از آثار مهم انیمیشن جهان که همه ما و دست کم کودکان و همه ما با آنها آشنا هستند و ساعت ها از زندگی معصومانه خود را با آنها گذرانده اند.
بی گمان نقد و تحلیل هر یک از این آثار که از قضا به لحاظ تکنیکی بسیار قابل تأمل و گفت وگو هستند، فرصت بسیاری را می طلبد و می توان درباره هر یک از آنها ساعت ها به بحث نشست، لیکن هدف این نوشتار اشاره ای به اصل موضوع و تلنگری برای مخاطب (والدین آن آثار و چشم پوشی از نقاط قوت تکنیکی موجود در آنها تنها به تحلیل محتوای کوتاهی از این آثار با هدف نمایان کردن ایدئولوژی نهفته در آن بسنده کنیم و بر این باوریم وقتی این آثار را در کنار یکدیگر قرار می دهیم، هر یک همچون اجزای یک پازل بزرگ خواهند بود که در جوار هم فرهنگ صهیونیسم جهانی را تقویت کرده و ذهن کودک امروز را برای پذیرش تفکرات سلطه طلب صهیونیسم جهانی در آینده آماده می سازد:


 میکی موس



1- میکی موس:
نخستین شخصیت معروف شرکت والت دیسنی، یک موش کوچک و دوست داشتنی بود به نام «میکی موس».
مجموعه میکی موس سال هاست که تولید می شود و هم اکنون نیز شخصیت محبوب نسل دیروز و امروز به شمار می رود.
جالب است بدانیم از دیرباز یهودیان را با نام «موش کثیف» می شناختند. والت دیسنی به کمک میکی موس توانست در چند دهه کاری کند که این واژه جای خود را به «موش دوست داشتنی» بدهد و دیگر کسی نمی توانست برای یهودیان تصور «موش کثیف» را داشته باشد.
میکی موس معصوم که همواره مورد تهاجم رقبای خود قرار می گرفت و تنها به کمک زیرکی بر دشمنان پیروز می شد، نمادی شد از معصومیت قوم یهود! که باید تلاش کند با تنها سرمایه خود، یعنی زیرکی، خود را از دست دشمنان جهانی رهایی دهد.

 

تام و جری

  

2- تام وجری:
شخصیت «جری» در مجموعه تام و جری در واقع ادامه شخصیت میکی موس است. جری موش زبل و بد جنسی است که با شیطنت و ناجوانمردی همواره بر گربه ابله و احمق پیروز می شود. این پرسش که چرا برخلاف دنیای واقعیت، همواره این موش است که برگربه پیروز می شود، چیزی است که ناخودآگاه ذهن کودک و بزرگسال را به خود معطوف می دارد و از سوی دیگر، به تدریج این حس را در ذهن کودک نهادینه می کند که می توان با دغل و حقه بازی همیشه پیروز شد.
تام و جری علاوه بر اثرات خاصی که بر مخاطبان جهانی داشت، توانست حس اعتماد به نفس را در مخاطبان یهودی خود – که سالها از موش کثیف بودن در رنج بودند – نهادینه نماید. موش کثیف صفتی بود با بار معنایی ترسو بودن و منزوی که هیچ کدام از آنها در موش کوچک والت دیزنی دیده نمی شد.

 

 لوک

 

 

3- لوک خوش شانس:
مجموعه لوک خوش شانس، داستان گانگستر سپیدپوستی است که هیچ خانه و کاشانه‌ای ندارد؛ اما همیشه فرشته نجات سرخ پوستان بومی است و وجودش باعث می‌شود که افراد و قبیله‌های گوناگون، هیچ گاه وارد جنگ و دعوا نشوند. او به همراه اسب بذله گو و سگ شوخ طبعش همیشه به دنبال تبهکاران است و در پایان هر بخش، تنها به سوی غروب خورشید می‌رود؛ اما چرا غروب خورشید؟!! شاید اگر بدانیم غروب خورشید در کتاب مقدس، نماد سرزمین موعود یهودیان است، به خوبی پاسخ این پرسش را دریابیم. لوک خوش شانس سعی می‌کند تا به خوبی معرف یهودی خوش برخورد و مهربانی باشد که بدنبال سرزمین موعود و مادری خود است و در این راه به رسالت خود یعنی ایجاد امنیت برای دنیا عمل می‌کند.

 

هاچ

 

4- هاچ زنبور عسل:
خیلی از ما در دوران کودکی خود، مجموعه جذاب «هاچ زنبور عسل» را دیده ایم و بی هیچ تأملی، حاضر هستیم دیدن آن را به کودکان دلبند خود توصیه کنیم؛ اما خوب است بدانیم داستان هاچ زنبور عسل به کودکان یهودی می‌فهماند که باید همواره به دنبال مادر ( نماد سرزمین موعود ) خود باشند و دیگران همچون موجودات مخوف این انیمیشن، همواره در این راه، سد راه او هستند و البته در این راه می‌توان روی کمک برخی دوستان مو بور حساب کند.
نکته: گشتن به دنبال مادر تم غالب مجموعه‌های انیمیشنی است که کشور‌های آسیایی و در رأس آنها ‍ژاپن به سفارش شرکت‌های صهیونیستس هالیوود تولید کرده‌اند، همچون «دختری به نام نل»؛ «حنا دختری در مزرعه»، «باخانمان»، «چوبین» و غیره. همان طور که گفتیم، مادر در فرهنگ یهودی، نماد سرزمین موعود یهودیان است. این انیمیشن‌ها هرچند با هدف بیشترین تأثیر بر کودکان یهودی جهان ساخته شده اما به دیگر کودکان جهان نیز این حس را القا می‌کند که تصاحب دیگر سرزمین ها با عنوان برگشتن به سرزمین مادری، حق مسلم قوم یهود است.

شیر 

 

5- شیر شاه:
شاید کمتر کسی فکرش را بکند، مجموعه سه قسمتی شیر شاه بر پایه پیام‌های سیاسی شکل گرفته باشد. در شیر شاه به خوبی جنگ دو ابر قدرت برتر- جنگل ـ و آشتی نسل های آینده آنها دیده می‌شود. این اثر نمادی از جنگ سرد آمریکا و شوروی در سال های طولانی پس از جنگ دوم جهانی است که سرانجام به آشتی نسلها و فروپاشی نظام کمونیسم پایان می یابد؛ اما یادمان نرود شیر در فرهنگ یهودی نماد سلطه جهانی صهیونیسم است. در تورات می‌خوانیم:… و بقیه قوم یعقوب در میان امت‌ها و قوم‌های دیگر مثل شیر در میان جانوران جنگل و مانند شیر درنده در میان گله‌های گوسفند خواهند بود که هنگام عبور پایمال می‌کنند و می درند و کسی نمی‌تواند مانع آنها شود.

 


دامبو

 

6- دامبو فیل پرنده:
«دامبو» بچه فیل زشتی است که ابتدا مورد تمسخر و بی توجهی اطرافیان قرار می‌گیرد؛ اما سرانجام می‌تواند با تلاش خود را بالا بکشد (نمادی از قوم یهود که در جوامع مختلف چندان مورد توجه نبودند). مادر دامبو عرقچینی شبیه به کلاه یهودیان بر سر دارد و به این ترتیب از دیگر فیل ها متمایز می‌شود. گناه او تنها اینست که می‌خواهد از فرزندش حمایت کند؛ اما زندانی می‌شود. سرانجام، دامبو شایستگی خود را ثابت می‌کند و در عملیاتی پیروزمندانه، همه تحقیر هارا پشت سر می‌گذارد و پرچم سیرک را که البته بی شباهت به پرچم اسرائیل هم نیست به اهتزاز درمی‌آورد. این انیمیشن اعتماد به نفس و خودباوری را به کود کان یهود هدیه می‌کند و به خوبی مظلومیت ساختگی یهود (صهیونیسم) را تداعی می‌کند.

 

 جوجه

 

7- جوجه اردک زشت:
شخصیت گوشه گیر و زشت جوجه اردک شبیه دامبو فیل پرنده است، به ویژه اینکه در پایان، همانند او به موفقیت می‌رسد و تبدیل به یک قوی بسیار زیبا می‌شود. حرکت این قوی زیبا به سمت خورشید در غروب هم همان نمای معروف انیمیشن لوک خوش شانس را به یاد می‌آورد. از این روی، کارتون معروف جوجه اردک زشت نیز که در اصل برای مخاطب یهودی تولید شده است، ذهن کودکان معصوم امروز را به سوی آرمانهای صهیونیسم سوق داده و آنها را برای پذیرش تفکرات یهود در فردا آماده می‌سازد.

گالیور 

8- گالیور:
در همان نگاه نخست به انیمیشن معروف «گالیور» با یک سفید پوست بلند بالا با مدل موها و لباس انگلیسی ـ آمریکایی مواجه می‌شویم که از طریق دریاها به سرزمین عجیب کوتوله‌ها (نماد مشرق زمین) پا نهاده و به آنها در مبارزه علیه دشمنانشان کمک می‌کند. به این ترتیب، این موضوع در ذهن کودک شکل می‌گیرد که این « انگلوساکسون ها» هستند که باید منجی همیشگی آنها باشند.

 پرنسس

 

9- پرنس مصر:
هالیوود در عرصه انیمیشن‌های مذهبی نیز به طور جدی ورود کرده است. این انیمیشن روایتگر زندگی حضرت موسی (ع) است. در این کارتون بسیار پر هزینه به خوبی روایت تحریف شده هالیوود از دین و تمایل آن را به سکولاریسم می‌بینیم.
در «پرنس مصر» به طرز ماهرانه‌ای منزلت عصمت و شأن این نبی مکرم الهی تنزل می‌یابد. هالیوود مشابه این انیمیشن برنامه‌های کارتونی دیگری مربوط به زندگی حضرت نوح (ع) وحضرت یوسف (ع) نیز تولید کرده است.



 شرک

10- شرک:
هرچند «شرک (?)» انیمیشنی بسیار حرفه‌ای جذاب و دوست داشتنی بود، کودکان در سری‌های دو وسه آن به طرز باور نکردنی با مقوله سکس و معاشقه‌های طولانی روبه رو شدند. این گونه تصاویر و صحنه‌ها به تدریج ذهن کودک را درگیر موضوعاتی می‌کند که متناسب با سن او نبوده و وی را با بسیاری ناهنجاری های شخصیتی رو به رو می‌کند.

 س

 

11- سری جدید سندباد:
در سری جدید انیمیشن «سندباد (افسانه هفت دریا)»، دیگر اثری از آن فضای زیبای شرقی نیست. از علی بابا و علاالدین هم خبری نیست. به جای آن مخاطب با انبوهی از قول و دیو و خ
شونت و جملات رکیک روبرو می‌شود و سندباد مهربان، تبدیل به کسی شده که با هفتاد ضربه شمشیر خود، یک کشتی بزرگ را تصاحب کرده و دریا را از خون رنگین می‌کند.


 

 

12- ناین (نه):
این انیمیشن را باید برنامه استاندارد آموزش مبانی «کابالا» برای کودکان و حتی بزرگسالان نامید. در این انیمیشن به روشنی از فردی به نام «پاراسلوس» و کتاب معروف او نام برده می‌شود. (پاراسلوس یک جادوگر و پزشک معروف فرقه منحط کابالا یا همان عرفان صهیونیستی است). در این انیمیشن ضمن تبلیغ کاملا آشکار فرقه انحرافی کابالا بیننده به طور دقیق با فلسفه و مبانی این تفکر آشنا می‌شود.

 ای کیو

13- ای کیو سان:
آنچه در مجموعه جذاب انیمیشنی «ای کیو سان» به خوبی تبلیغ می‌شود، نقش تفکرات بودایی در پرورش ذهن انسان است. کودکان ایرانی ناخود آگاه با دیدن این مجموعه جذب تفکرات بودایی و نیز آداب و سنن و باورهای آنها می‌شوند که این تنها به دلیل شخصیت جذاب مهربان و دوست داشتنی قهرمان فوق العاده باهوش قصه یعنی ای کیو سان است؛ اما چرا بودایی؟! (در این باره در ادامه صحبت می‌کنیم).

 پاندا

 

14- پاندای کونگ فو کار:
این هم از انیمیشن‌های زیبای تولید شده در سالهای اخیر است که بسیار مورد توجه کودکان قرار گرفته و در آن کودک ایرانی به خوبی با باور‌ها و ویژگی های خاص فرهنگ و آیین بودا و مذهب ذن آشنا می‌شود. لازم به ذکر است، کونگ فو، بیش از آن که یک ورزش باشد، یک مذهب و ایدیولوژی است که بر پایه باور‌های بودایی شکل گرفته است و در این انیمیشن به طور بسیار جذابی تبلیغ می‌شود.
نکته: در سال های اخیر، جهان غرب دریافته برای ادامه حیات نیاز به معنویت و نگاه فوق مادی به جهان دارد. از این روی، می‌بینیم در کشور‌های غربی، توجه به آیین‌ها و تفکرات شرقی روز به روز افزایش می‌یابد؛ حتی گسترش روزافزون اسلامگرایی در جامعه غربی را می‌توان از این منظر بررسی نمود که حاصل از به بن بست رسیدن تفکرات مادی گرایانه غرب است.
هالیوود این مهم را به خوبی درک کرده و تحت هدایت سردمداران صهیونیسم خود، در تلاش است تا با گسترش فرقه‌های نوظهور آمیزه‌ای از عرفان های بودایی و یهودی را در قالب معنویتی خود ساخته به مخاطبان دهد. این نگرش باعث شده تا نقش بودیسم را در بیشتر آثار هالیوودی بسیار برجسته ببینیم.


مرغ
 

 

15- فرار جوجه‌ای:
این انیمیشن یکی از آثار جذاب برای کودکان است. سرتاسر فضای داستان و مزرعه که با سیم خاردار گرفته شده یادآور اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی و هلوکاست (یهودی سوزی) کذایی است که سال هاست صهیونیسم در راستای اثبات آن می‌کوشد. ناجی مرغ های قربانی (نمادی از یهودیان) خروس خلبانی است که آمریکایی بوده و سرانجام با نجات مرغ‌ها آنها را به سوی دشتی باصفا (یادآور سرزمین موعود یهودیان ) راهنمایی می‌کند. این انیمیشن، یکی از بارزترین آثار کودکان در عرصه ترویج تفکرات صهیونیسم و ترویج هولوکاست است.

 

16ـ ماتریکس:
انیمیشن سه بخشی ماتریکس، دارای مسائل و مباحث متعددی است. محور اصلی این انیمیشن همانند نسخه اصلی آن، یعنی سینمایی‌های ماتریکس ترویج عرفان بودایی است، آن هم بانگرش صهیونیستی آن اما در کنار این هدف به خوبی موضوع آخرالزمان را آماج قرار می‌دهد، به گونه ای که دقیقا شیطان‌های روباتیک را در حالی نشان می‌دهد که از مکه و مدینه در حال حرکت هستند. در بخشی از این انیمیشن شکارا نقشه هلال جغرافیایی شیعه را روی نقشه‌ای در سازمان ملل می‌بینیم که خرمگس زشتی بر آن نشسته و سپس قهرمان داستان با ضربه‌ای مگس را کشته و نقشه را پاک می‌کند. این کار به خوبی نشان دهنده توهین مستقیم تولیدکنندگان برنامه به فرهنگ شیعه است.
همچنین به تصویر کشیدن ربات‌های شیطانی در حالی که فرمانده آنها، شمشیر بر دست سوار بر اسب سپیدی است و در پایان کشته می‌شود، اهانت دیگری به باور‌های دینی شیعه در خصوص آخرالزمان به شمار می رود.

 باربی


17 ـ مجموعه باربی:
باربی مجموعه انیمیشن بسیار پر طرفداری است که همراه با عروسک و لوازم جانبی اش سالهاست به عنوان نماد ابتذال، برهنگی و مصرف گرایی جهان غرب در اذهان کودکان رخنه کرده و آنها را برای پذیرش نمادهای مبتذل فرهنگ غرب در بزرگسالی آماده می کند. این انیمیشن و عروسک‌های آن با ده ها طرح و مدل در حالی که لبخندی ملیح بر لب دارد، به راحتی زمینه‌های الگوپذیری از پوشش، آرایش، رنگ مو، تناسب خاص اندام و به نوعی رفتار هوس انگیز را برای کودکان و نوجوانان فراهم می‌سازد.
کارشناسان بر این باورند، هجوم نمادهای باربی در جامعه، می‌تواند اثرات مخربی بر نوجوانان داشته باشد به گونه ای که در اروپا و آمریکا هم اکنون نهادها و موسسات ضد باربی تشکیل شده است. این کارشناسان معتقدند هم زیستی با باربی، باعث بلوغ زودرس و افزایش تمایلات هم جنس گرایی در دختران می‌شود.

 

آنچه آمد، مروری سریع بر شماری از انیمیشن‌های بسیار معروف بودکه متأسفانه بارها از رسانه ملی نیز پخش شده‌اند و به راحتی، در دسترس کودکان ما نیز قرار می‌گیرند.در این بخش، نمی خواستیم تا این انیمیشن ها را نقد کنیم، چراکه اگر چنین بود، قطعا برای هر یک باید به موضوعات بسیار بیشتری می‌پرداختیم؛ بنابراین، در اینجا به همین اندک و تنها در حد اشاره‌ای بسنده می‌کنیم.آنچه مسلم است، علاوه بر موضوعات فوق خشونت و پرخاش هدیه اصلی بسیاری از انیمیشن‌های موجود در بازار است که مدام در معرض استفاده کودکانمان قرار می‌گیرد. جا دارد به دوبله بسیار بد و آکنده از جملات رکیک برخی از شرکت ها هم اشاره شود که گویی، هیچ نظارتی بر آنها نیست. همین طور شرکتهایی که در قالب بسته‌های شانسی این محصولات را بدون هیچ نظارتی در قالب هدیه و شانس به کودکان می دهند.
سخن پایانی
سال هاست بازار انیمیشن‌های هالیوودی در ایران داغ شده است. این انیمیشن‌ها به سرعت و با سطحی نگری بسیار دوبله وبه راحتی از رسانه ملی پخش می‌شوند، بدون هیچ نظارتی. آنچه گفتیم، به این معنی نیست که انیمیشن خوبی در آن سوی مرزها تولید نمی‌شود، بلکه همسویی همه جانبه متولیان فرهنگی کشور با برجسته شدن تعداد خاصی از این محصولات است که پرسش برانگیز است و اینکه چرا در این همه سالها و با بروز و ظهور تکنولوژی‌های پیشرفته وارداتی در کشور، هنوز شاهد رشد صنعت انیمیشن در ایران نشده ایم؟!
در عوض به نظر می‌رسد در عرصه تولیدات کودک عقبگرد کرده و سیر نزولی یافته ایم! هنوز بزرگتر‌های ما « علی کوچولو»، «زهره و زهرا»، «هادی و هدی»، «هشیار و بیدار»، «آفتاب و مهتاب»، «خونه مادر بزرگه» را از یاد نبرده‌اند.
مگر همین «مدرسه موش ها» نبود که کشور ژاپن با افتخار آن را از ما خرید؟‌!
مگر همین «کلاه قرمزی و پسرخاله» نبود که در جامعه آن همه موج ایجاد کرد؟!
ما را چه شده که امروز آن همه نبوغ را فراموش کرده ایم و به جای توجه به هنرمندان با ذوق و توانایمان دنبال آثار مبتذل غربی می‌گردیم؟!


آنچه کودک امروز ایرانی نیاز دارد، نه «فوتبالیست ها»ست و نه «سند باد» جعلی غربی‌ها. کودک ایرانی به فیلمها و انیمیشن های پر محتوایی نیاز دارد که بر پایه داستان های جذاب و غرور آفرین ملی و آموزه‌های اسلامی تولید شده باشد؛ «رستم و سهراب» و «آرش» چه اشکالی دارند که دست به دامن «سوپرمن» و «پسر جهنمی» شده ایم؟!«بوعلی»، پسر دانای ایرانی چه ایرادی دارد که «ای کیو سان» باید نماد دانایی برای کودک ما باشد و در نهایت کجای فرهنگ اسلامی ما ناقص است که باید کودک ما را همسو با برنامه ریزی صهیونیسم جهانی به سوی بودیسم سوق دهیم ؟!

 

 منبع نور المهدی

 



,

17:54 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
سرنوشت جنگ آینده در گرو فاکتوری به نام - پدافند غیر عامل

پدافند

بارها واژه‌های "پدافند عامل" و "پدافند غیرعامل" را شنید‌ه‌ایم اما به واقع تفاوت‌های ماهوی این دو نوع پدافند در چیست و آیا واقعا سرنوشت جنگ‌های آینده را فاکتوری به نام پدافند غیرعامل تعیین و مشخص خواهد کرد؛ کشورمان چه جایگاهی را در پدافند غیرعامل داراست؛ در این گزارش سعی داریم به این سؤالات پاسخ دهیم.

 

 پدافند

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران،علاقه به حیات و حفظ بقاء به طور غریزی در هر انسانی وجود دارد و در طول تاریخ، بشر برای دستیابی به ملزومات حیاتی خود از جمله غذا و انرژی، به گسترش و توسعه مراتع و زمین‌های کشاورزی و معادن پرداخته یا به جهت دفع تجاوز دشمنان خود جنگ‌ها و منازعات بسیاری را پشت سر نهاده است.

سلاح‌هایی که جوامع بشری قبل از دوران صنعتی در جنگ‌ها بکار می‌بردند دست‌ساز و بسیار ساده بود و بین فرآیندهای دانش و فناوری و نوع سلاح‌هایی که جوامع بشری برای بهره‌گیری از آنها در جنگ ابداع و اختراع کرده‌اند، ارتباط نزدیکی وجود داشته است.

در دوران معاصر، این پیوستگی در اثر تحولات و پیشرفت‌های عظیم در فناوری رو به فزونی نهاد و پس از وقوع انقلاب صنعتی در قرن هجدهم در اروپا و توسعه بیشتر پژوهش و توسعه، پیشرفت‌های شگرفی در همه سطوح فناوری پدید آمد طوری که دوران کنونی به ویژه دو دهه اخیر را عصر انقلاب سوم فناوری یا دوران انقلاب در میکروالکترونیک نامیده‌اند. تحولات مذکور، فناوری تسلیحاتی را به شدت تحت تاثیر قرار داد به گونه‌ای که همه ابعاد و سطوح این فناوری بسیار پیچیده شد و طرح‌های نظامی نیز جنبه راهبردی یافته است.

پیشرفت سریع علوم و فناوری نظامی در زمینه تولید انواع سلاح‌های آفندی توسط کشورهای پیشرفته و توان همپائی سایر کشورها موجب شد تا بحث پدافند به ویژه دفاع غیر عامل توسط کشورهای پیشرفته مورد توجه جدی قرار گیرد. با توجه به این‌که سلاح‌های کنترل از راه دور و نوین جایگزینی برای بیشتر سلاح‌های سنتی شده‌اند و برای مثال با فشار یک دکمه از فواصل دور می‌توان جان هزاران انسان را مورد تهدید قرار داد توجه به امر پدافند، طبیعی جلوه می‌کند.

استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی همانند استفاده رژیم بعثی از سلاح‌هایی شیمیایی در طول 8 سال جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی و تجربه جنگ نفت، جنگ افغانستان، مناقشه یوگسلاوی و جنگ اخیر امریکا علیه عراق لزوم توجه به مقوله دفاع، خصوصا دفاع غیر عامل را مضاعف کرده است.

معنای لغوی پدافند: واژه(پد) به معنای دفاع، جلوگیری با محافظت و واژه(آفند) به معنای حمله، یورش، و تهاجم است.

پدافند در مفهوم کلی، دفع، خنثی کردن یا کاهش تاثیرات اقدامات آفندی دشمن و ممانعت از دستیابی به اهداف خودی است.

پدافند به دو بخش تقسیم می‌شود: پدافند عامل و پدافند غیرعامل

 

تعاریف پدافند عامل و غیرعامل:

 

پدافند عامل: پدافند عامل عبارت از رویارویی و مقابله مستقیم با دشمن و به کارگیری جنگ افزارهای مناسب موجود به منظور دفع حمله و خنثی کردن اقدامات آفندی دشمن است.

 پدافند

 

پدافند غیرعامل: پدافند غیرعامل به مجموعه اقداماتی اطلاق می‌شود که مستلزم به کارگیری جنگ افزار نبوده و با اجرای آن می‌توان از وارد شدن خسارات مالی به تجهیزات و تاسیسات حیاتی و حساس نظامی و غیرنظامی و تلفات انسانی جلوگیری کرده یا میزان این خسارات و تلفات را به حداقل ممکن کاهش داد.

 پدافند

پدافند غیرعامل:

بخشی از خسارات و صدمات وارده از حملات هوایی موشکی، مربوط به اصابت بمب یا هر نوع پرتابه دیگر و ایجاد انفجار توسط آن‌ها است که در لحظه وقوع رخ می‌دهد و اغلب موارد، خسارات و صدمات مربوط به پیامدهای این حملات از خسارت‌های ناشی از انفجار اولیه به مراتب بیشتر است اما با رعایت اصول پدافند غیرعامل و اجرای طرح‌های مربوط به آن می توان ضمن کاهش خسارات اولیه از بروز خسارات و صدمات بعدی جلوگیری نمود و تاثیر آنها را تا حد زیادی کاهش داد.

اصول اولیه پدافند غیرعامل: این اصول ساده و تقریباً ثابت بوده ولی کاربرد آن در موارد مختلف تفاوت داشته و در مواردی پیچیده و مشکل می‌شوند.

 پدافند

لزوم توجه به پدافند از منظر مقام معظم رهبری

-امروزه شما موظفید این نظام را حفظ کنید آن هم به شکل پیراسته، به شکل خالص، به شکل سالم، به همان شکلی که بشود آن را به امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تحویل داد.

- دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی، علمی و سیاسی اگر محافظت غیرنظامی(پدافند غیر عامل) نباشد، تمامی، در یک نصفه روز هدر می‌رود.

- پدافند غیر عامل به صورت شعله‌ای بلند شود.

 پدافند

لزوم توجه به پدافند از ابعاد مختلف

الف) بعد فرهنگی؛ اگر دشمن با تولید محتوا(کتاب، فیلم، عکس، سایت های اینترنتی و...) سعی کند اعتقادات مردم را نشانه بگیرد، نوعی آفند انجام داده که اتفاقا بسیار خطرناک بوده و مقوله براندازی و تهدید نرم نیز در همین راستا به کار گرفته می‌شود، بنابراین راهکارهای دفاع برای ایستادگی بیشتر مردم محکم در برابر این تهدید و شیوه مقابله با اثرگذاری آن به حداقل ممکن، نکته‌ای بسیار کلیدی است.

 

 

ب) بعد اقتصادی؛ کلیه شوک‌های هدفمند اقتصادی، توطئه‌های مالی و اقتصادی بین‌المللی، ارائه راهکارهای غلط اقتصادی و کلیه مدل‌های اقتصادی غربی که مستقیما به اقتصاد کشور ضربه می‌زند یا به شکل آشکار و نهان مردم را در عرصه اقتصادی متضرر می کند، آفند اقتصادی بوده که باید برای پدافند آن همیشه آماده و دارای طراحی و برنامه ریزی مشخص باشیم.

 

ج) بعد علمی؛ وابسته کردن دانشگاه‌ها به علوم غربی، دلسرد کردن اساتید و دانشجویان از تولید دانش و فن‌آوری بومی و اسلامی، همچنین مأیوس کردن جامعه علمی از آینده ای روشن، از جمله شیوه‌های حمله علمی دشمن به کشور است که ما باید برای مقابله با آن برنامه‌های متناسب و جامعی داشته باشیم.

د) بعد سیاسی؛ امنیت و اقتدار ملی و غرورآفرین ملت ایران، باورهای انقلابی مردم، حضور مردم در صحنه، ادبیات مثال‌زدنی مقاومت جوانان و آحاد ملت عزیز ایران، حضور فعال کشورمان در منطقه و مناسبات بین‌المللی، روحیه خودباوری و نشاط ملی و سایر سرمایه‌های سیاسی و اجتماعی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از جمله مواردی است که دشمن همواره برای ضربه زدن به آن در حال برنامه‌ریزی است و ما باید در این زمینه، با هوشیاری از شیوه‌های مناسب برای مقابله با این توطئه‌ها استفاده کنیم.

 

ماهیت انقلاب اسلامی به گونه‌ای است که جهانخواران و استکبار جهانی را در مقابل حرکت خود قرار می‌دهد، چرا که نظام‌های سرمایه‌داری و لیبرال دموکراسی غربی، اساسا بر مبنای دستیابی و حفظ منافع نامشروع فردی و گروهی به وجود آمده‌اند.

صدها تفاوت ماهیتی نظام جمهوری اسلامی ایران با نظام‌های استکباری این واقعیت را گوشزد می کند که دشمن برای ضربه زدن به کشور از هیچ توطئه‌ای فروگذار نخواهد بود، بنابراین باید با رعایت فرهنگ اصیل و متعالی اسلامی- ایرانی و ظرفیت‌های متنوع آن، انقلاب اسلامی را بیش از پیش به جهانیان شناسانده و اجازه نداد که فرهنگ‌های منحرف و شبه فرهنگ‌ها مجال حضور در کشور را پیدا کنند.

 

اصول، روش‌ها و موضوعات اساسی در مبحث پدافند غیرعامل:

اقدامات پدافند غیرعامل شامل اختفاء، استتار، استحکامات، پوشش، پراکندگی، تفرقه و جابجایی، فریب، مکان‌یابی، اعلام خبر، قابلیت بقا، ماکت فریبنده، پدافند در مقابل حملات ویژه، سازه‌های امن و.. است.

 

1-اختفا

 

اختفا یا پنهان‌کاری به کلیه اقداماتی گفته می‌شود که مانع از قرار گرفتن تاسیسات و تجهیزات در دید مستقیم دشمن شده یا تشخیص تاسیسات، تجهیزات و آگاهی از انجام فعالیت‌های خاص را برای او غیر ممکن یا مشکل می‌کند.

روش های اختفا عبارتند از:

الف) استفاده مناسب از عوارض زمین و احداث تاسیسات در محلی که توسط دشمن به سهولت قابل تشخیص و رویت نباشد.

ب) عادی و غیر مهم جلوه دادن تاسیسات با جدول بندی، درختکاری و ...

ج) جداسازی منطقی تاسیسات صنعتی که به علت نوع فعالیت نمی توان آن‌ها را به طور کلی دگرگون کرد، به نحوی که تاثیر زیادی بر نوع فعالیت‌ها نداشته باشد.

د) حذف نقاط حیاتی و حساس و مهم از روی نقشه‌هایی که به دلایلی باید در رسانه‌های گروهی منعکس شود.

هـ) نشان ندادن نمای خارجی تاسیسات حیاتی و حساس در رسانه‌های تصویری به‌خصوص در ارتباط با محیط اطراف و جاده‌ها

و) عدم درج آگهی در جراید به گونه‌ای که وقوع فعالیتی مهم در محدوده زمانی و در موقعیت جغرافیایی مورد استفاده قرار گیرد.

ز) ایجاد تاسیسات در اعماق زمین و یا دل کوه‌ها که به این ترتیب علاوه بر پنهان کردن آن‌ها بحث استحکام کافی در مقابله با راکت، بمب و موشک را می‌توان مطرح کرد.

ح) جابه جایی: از آن جایی که تاسیسات صنعتی به صورت ثابت در یک نقطه مستقر می‌شود و انتظار و تغییرات و تحولات دفعی از آنها نمی‌رود. چنانچه جمع آوری و نصب مجدد گونه‌هایی از صنایع تا حد لازم سهولت داشته باشد می توان کالبد های مورد نیاز را از نوع سبک و انعطاف پذیر مانند چادر و یا سازه های سبک با قابلیت مونتاژ و دمونتاژ آن انتخاب و در مراحل زمانی مختلف محل آن را جابه جا کرد.

 

۲ - استتار

 

 

مفهوم کلی استتار هم رنگ و هم شکل کردن تاسیسات و تجهیزات با محیط اطراف است، استتار از موثرترین و متداول‌ترین روش‌های دفاعی غیرعامل در ارتش کلاسیک دنیا است.

در مبحث استتار دو نوع دید از طرف دشمن مدنظر است: ۱- دید هوایی ۲- دید زمینی

عوامل مربوط به اجرای استتار عبارتند از: رنگ، سایه، بافت، زمین، جنس، مصالح، حرارت و ....

 

انواع استتار

1- استتار نوری

2- استتار حرارتی

۳ -استتار راداری

۴ - استتار رادیویی (مثل ایجاد پارازیت یا ارسال فرامین کاذب) ۵ - استتار بصری

۶- استتار صوتی

۷- ضد الکترونیکی

 

 

۳ - استحکامات:

 

در بحث پدافند غیرعامل استحکامات به سازه‌های موقتی اطلاق می‌شود که با توجه به شرایط و امکانات و میزان اهمیت و آسیب‌پذیری نقاط حیاتی و حساس در محل‌های مناسب و اطراف تاسیسات ایجاد می‌شوند تا مانع اصابت مستقیم موشک بمب یا ترکش این مهمات به تاسیسات و یا تجهیزات شده و اثرات ترکش و انفجار را به طور نسبی خنثی کند. استحکامات به شکل زیر طبقه‌بندی می‌شوند:

 

۱) خاکریز

چنانچه تجهیزات در فضای باز چیده شده و یا درون ساختمانی و با مقاومت مصالح معمولی قرار گرفته باشند با ایجاد خاکریز با ارتفاع و قطر مناسب می‌توان در مواردی مانع اصابت مستقیم بمب و موشک به تاسیسات و تجهیزات شده و در اکثر موارد مسیر ترکش و موج انفجار به طرف تاسیسات را سد کرد.

 

۲) کیسه شن

در صورتی که فضای لازم برای ایجاد خاکریز با شیب مناسب وجود نداشته باشد، با چیدن گونی‌های پر از شن و ماسه در چندین ردیف و روی هم می‌توان به نتایج مورد نظر برای حفظ تاسیسات دست یافت.

علاوه بر محصور کردن تاسیسات و تجهیزات می‌توان از کیسه شن به عنوان پوشش محافظتی نیز استفاده کرد(مثل: لوله‌های زمینی انتقال نفت...)

 

۳) دال بتنی، شبکه شن و یا استوانه بتنی

استفاده از این وسائل زمانی توصیه می شود که تداوم تهدید محتمل باشد.

 

۴) دیوار کشی

ایجاد دیوار احتیاج به بررسی کارشناسی داشته و قطر و ارتفاع آن با توجه به مقاومت مصالح به کار رفته باید محاسبه شود. دیوار کشی شامل آجر چینی، سنگ چینی، ایجاد بلوک‌هایی با سیمان مسلح و یا استفاده از بلوک‌های پیش ساخته بوده و بهتر است در قطعات مجزا و کنار هم صورت گیرد.

 

۴ - پوشش

ایجاد پوشش یک اقدام موقت است که با بالا رفتن شدت تهدید و احتمال حمله هوایی موشکی انجام شده و تا زمانی که احتمال حمله وجود دارد ادامه می یابد. با این عمل تاسیسات و تجهیزات یا مرکز فعالیت از دید خلبان یا حسگر نصب شده در سر بمب و موشک پنهان شده و هدف‌گیری و هدایت موشک و بمب‌های هدایت‌شونده از جمله بمب‌های لیزری میسر نشده و یا دقت آنها کاهش می‌یابد. پوشش می تواند توسط دود ، بخار آب(غلیظ) و یا با هوا کردن بادکنک و بالن ایجاد شود.

 

انواع پوشش:

ـ پوشش امنیتی: اقداماتی است که عمدتاً در مورد تاسیسات ثابت به کار گرفته می‌شود و فعالیت‌های مجازی یا غیر واقعی را برای دشمن تداعی می‌کند.

ـ پوشش فیزیکی: اصطلاحاً اقداماتی است که موقتاً به صورت فیزیکی مانع از تشخیص هدف می‌شود که از جمله این اقدامات می توان به ایجاد پرده دود یا بخار غلیظ اشاره کرد.

 

۵ - ایجاد سازه‌های امن و مقاوم‌سازی

طراحی و احداث تاسیسات حیاتی و حساس به گونه‌ای که به طور کلی در مقابل اصابت مستقیم بمب و موشک مقاوم باشند در خیلی از موارد اصولاً عملی نبوده و به صرفه و صلاح نبوده زیرا هزینه ایجاد و تاسیسات با چنین مشخصاتی ممکن است به مراتب بیش از کل تجهیزات مربوطه باشد.

در اکثر موارد صلاح بر این است که اجزا مستقل تاسیسات و تجهیزات که اصابت احتمالی بمب موشک موجب از کار افتادن تجهیزات و توقف فعالیت بخشی از مجموعه می‌شود اما خسارت جانبی زیادی به بار نمی آورد، تنها در مقابل موج انفجار و ترکش بمب موشک محافظت شوند ولی بخش‌هایی از مجموعه که صدمه دیدن آنها موجب از کار افتادن کل سیستم و وقفه کامل یا نسبی در انجام فعالیت می‌شود با مقاومت کافی اصابت بمب ساخته شوند.

چنانچه تاسیسات حیاتی و حساس که احتمالاً در فهرست هدف‌های دشمن قرار دارند فاقد مقاومت کافی در مقابل اصابت مستقیم بمب، موشک بوده و یا موج انفجار ناشی از اصابت، بمب موشک در نزدیکی تاسیسات را نتواند تحمل کند، می‌توان با اجرای طرح‌های خاص مهندسی، مقاومت بنای آن‌ها را افزایش داده و احتمالاً به حد مطلوب رسانید.

 

۶ - پراکندگی

پراکندگی عناصر کالبدی یکی از مباحث مهم پدافند غیرعامل محسوب می‌شود که در کاهش خسارت ناشی از ایراد ضربه تخریبی دشمن بسیار موثر است و به عکس در صورتی که دشمن در مراحل تهاجمی خود پیش از شناسایی حضور و با بازشناسی به مرحله نشانه‌روی و اصابت دست یابد تمرکز عناصر کالبدی و حساس مجموعه مورد تهاجم موجب می‌شود عملیات تهاجمی با حجم کمتر و متمرکز، بیشترین تخریب را به جا بگذارد.

ایجاد مجتمع‌های عظیم صنعتی، تاسیسات بندری وسیع، نیروگاه بزرگ و غیره در کشور که ممکن است مورد حمله هوایی دشمن قرار گیرد به صلاح نیست.

در مورد مراکز موجود لازم است مطالعات کافی صورت گرفته و در صورت امکان طرح‌هایی جهت انتقال تدریجی آن‌ها به نقاط مختلف کشور تهیه شود تا با رعایت اصول پراکندگی در محل‌های جدید مستقر شوند.

 

۷- تفرقه

منظور از تفرقه، جداسازی بخشی یا بخش‌هایی از تجهیزات، قطعات یدکی مواد و سایر وسائل و انتقال آن‌ها به محلی غیر از محل استقرار دائمی و نجات آن‌ها از تاثیر یک حمله هوایی موشکی احتمالی است که این امر نباید باعث توقف کامل فعالیت ها شود.

 

۸ - فریب و اختلال

به مجموعه اقداماتی که بتواند بازشناسی و توجه دشمن را از هدف‌های مورد نظر منحرف کرده و موجب گمراهی وی در تشخیص و هدف‌گیری شود، فریب و اختلال می‌گویند.

 

۹- دسترسی‌ها

دسترسی‌ها به معنی راه‌ها و فضاهای عبوری و ارتباطی است و در انواع و مقیاس‌های مختلف قابل طرح است. خطوط ارتباطی یک موضع به محیط بیرونی باید تابع ضوابطی باشد که خصوصیات تهدیدات منجر به اختلال یا حذف تردد شود.

 

۱۰- موانع

کلیه عواملی که نفوذ حضور دشمن را در محدوده مورد نظر مشکل کند، موانع نام دارند. انواع موانع عبارتند از:

 

الف) فاصله

یک اصل کلی آن است که هر چند فاصله سوژه از مبدا تهدید و تهاجم بیشتر باشد از ایمنی بیشتری برخوردار است، زیرا طی کردن فاصله با به‌کارگیری هر نوع شی تهاجمی اعم از موشکی، هوایی و زمینی، مستلزم برنامه‌ریزی دقیق‌تر و به کارگیری سلاح و تکنولوژی کارآمدتر و هزینه گزاف‌تر و در عین حال خطرپذیری بیشتر است.

 

ب) توپوگرافی

به معنی پستی و بلندی‌های زمین بوده و در صورت وجود ناهمواری در مسیر نقاط مورد نظر علاوه بر خود این ناهمواری‌ها باعث دشواری حرکت مهاجم به خصوص نیروی زمینی می‌شوند در عین حال امکاناتی را جهت به کارگیری تدافعی فراهم می‌کند.

 

ج) زیستگاه‌ها

در هر منطقه که توده‌ای از کالبد معماری و تجمع نیروی انسانی وجود داشته باشد، دلیل استحکامات متنوع و پیچیدگی کالبدی و سایر امکانات و از طرفی عدم شناخت دقیق دشمن از میزان و مکانیزم مقاومت‌های احتمالی همواره نوعی احتیاط و تردید به وجود می‌آورد که این امر خود به مثابه وجود قابلیت‌های پیشگیرانه است.

 

د) آب‌های سطحی

شامل نهرها، رودها، کانال‌ها، دریاچه‌ها و حوضچه‌های طبیعی، مصنوعی، تالاب‌ها و برکه‌های سطوح زیر کشت غرقابی مانند برنج و نیشکر است که استعداد مانع شدن را در مقابل هجمه‌های تصرف زمینی دارند.

 

ه) رمل‌ها

 

 

۱۱ - سیستم‌های ردیابی و اعلام خطر

بخشی از اقدامات پدافند غیرعامل و هوایی نظیر ایجاد پرده پوششی اقدامات درون‌سازمانی به منظور آماده کردن محیط جهت ترک فعالیت استفاده از جان‌پناه و پناهگاه‌ها و... اندکی قبل از وقوع حملات هوایی- موشکی صورت می‌پذیرد بنابراین کلیه افراد باید در سریع‌ترین زمان به نحوی از وقوع این حملات مطلع شوند.

مهم‌ترین اقدام برقراری سیستم اعلام خطر در نقاط حیاتی و حساس با تشکیل یک مرکز اعلام خطر و به کارگیری یک مسئول در هر زمان و استفاده از بلندگو، آژیر و خطر و... است.

 

12- آموزش و فرهنگ‌سازی:

مسئولین، تصمیم گیرندگان و کلیه افرادی که به نحوی در سیاست‌گذاری تهیه اجرای طرح‌های پدافندی غیرعامل سهیم هستند لازم است متناسب با نیاز، از آموزش‌های لازم برخوردار شوند. ارائه آموزش با تشکیل دوره‌های آموزشی مختلف، در مراکز آموزش نظامی و غیرنظامی میسر می‌شود.

 

13- پنگاهگاه‌ها و جان‌پناه:

 

پناهگاه:

به مکانی اطلاق می‌شود که در مقابل اثرات حملات هوایی- موشکی نسبت به ساختمان‌های معمولی یا فضای باز از امنیت بیشتری برخوردار باشد.

پناهگاه‌ها بهتر است در نزدیکی محل‌های تجمع افراد باشد و بهتر است در فاصله مناسب از تاسیسات و با استحکام مورد نظر جهت مقاومت در مقابل اصابت مستقیم بمب موشک و یا موج انفجار اتخاذ شود.پناهگاه‌ها باید مجهز به هواکش، سیستم تهویه طبیعی و یا مصنوعی، سیستم روشنایی و برق اضطراری، کمک‌های اولیه، آب و غذا، وسائل کنار زدن آوار و راه‌های ورود و خروجی متعدد به خارج از محوطه پناهگاه باشند.


جان‌پناه:
چنانچه ساختمان محل فعالیت دارای مقاومت کافی در مقابل موج انفجار و ترکش نبوده و تجهیزات و وسائل به کار رفته در تاسیسات خود خطر آفرین باشند یا در مواردی که تاسیسات خود هدف حمله هستند باید با شنیدن صدای آژیر به محل امن‌تر رفت.جان‌پناه می‌تواند یک سنگر بتنی سرپوشیده، سنگر معمولی با دیواره آجری یا خاکی باشد که افراد بتوانند با رفتن درون آن و نشستن روی پاهای خود یا روی سنگر در معرض اصابت ترکش قرار نگیرد.


14- پدافند در مقابل حملات ویژه (شیمیایی، میکروبی، هسته‌ای)
استفاده از سلاح‌های شیمیایی در محیط جنگ رایج است و در محیط های تاسیساتی کمتر کاربرد دارد.
اعلام خطر حمله شیمیایی یا حملات هوایی معمولاً متفاوت بوده و این اعلام خطر ممکن است قبل یا هم‌زمان با حمله صورت پذیرد که استفاده از ماسک در این شرایط بسیار مهم است.
د
ر مورد حملات هسته‌ای: چنانچه افراد بدانند در صورت اطلاع از انفجار قریب الوقوع هسته‌ای با رفتن داخل یک سنگر و کشیدن یک پتوی مرطوب روی سر خود می توانند تا حد زیادی از آثار ناشی از ریزش اتمی مصون بمانند، قطعاً در مقابل یک حمله هسته‌ای به طور کامل تسلیم نخواهند شد و آموزش در این زمینه نقش موثری را ایفا می کند.

 

15- آمایش دفاعی

که شامل سازماندهی و چینش مناسب فضاها و تاسیسات برای دستیابی به اهداف استراتژیک و دفاعی صورت می‌گیرد و به مطالعات گسترده‌ای نیاز دارد.

 

16- سلاح‌شناسی:

یکی از مطالعات مهم در امور دفاعی و پدافندی، مطالعه بر روی توانایی‌های سلاح‌های متفاوت، میزان آسیب‌رسانی هر یک دسته‌بندی و روش‌های مقابله با آن‌ها است.

 

17- مکان‌یابی

انتخاب مطلوب و بهینه یک محل با امکان تحقق آن فعالیت و داشتن شرایط مناسب برای توسعه آینده به گونه‌ای که علاوه بر عوامل عمومی اصول پدافند غیرعامل رعایت شود.

 

18- دفاع غیرنظامی

 

۱)مجموعه تمهیدات دفاع عامل و غیرعامل برای افراد و تاسیسات غیرنظامی

۲)مجموعه فعالیت‌هایی که می‌توان با انجام آن از بروز و استمرار سوانحی که جان و مال مردم را تهدید می‌کند جلوگیری کند و یا در صورت بروز، آثار ناشی از آن را کاهش داد

۳) کاهش خسارات مالی و صدمات جانی وارده بر غیرنظامیان در اثر حوادث طبیعی یا حوادث غیرطبیعی

 

19- استحکامات

ایجاد هرگونه حفاظی که در مقابل اصابت مستقیم بمب، راکت، موشک، توپخانه، خمپاره و یا ترکش آن‌ها مقاومت کنند و مانع صدمه رسیدن به نفرات، تجهیزات یا تاسیسات شده و اثرات ترکش و موج انفجار را به طور نسبی خنثی کند.

 

20- مراکزحیاتی

مراکزی که دارای گستره فعالیت ملی بوده و وجود و استمرار فعالیت آن‌ها برای کشور حیاتی است و آسیب یا تصرف آن‌ها بوسیله دشمن باعث اختلال کلی در اداره امور کشور می‌شود. ▪ مراکز حساس

مراکزی که دارای گستره فعالیت منطقه ای بوده و وجود و استمرار فعالیت آن‌ها برای مناطقی از کشور ضروری است و آسیب یا تصرف آن‌ها به وسیله دشمن باعث بروز اختلال در بخشی از کشور می‌شود.

 

▪ مراکز مهم

مراکزی که دارای گستره فعالیت محلی بوده و وجود و استمرار فعالیت آن‌ها برای بخشی از کشور دارای اهمیت است و آسیب یا تصرف آن‌ها به وسیله دشمن باعث بروز اختلال در بخشی از کشور می‌شود.

 

21- تهدیدات:

به کارگیری پدافند غیرعامل در جهت مقابله با تهدیدات و کاهش خسارات ناشی از حملات هوایی، موشکی، زمینی و ... کشور مهاجم، موضوعی بنیادی و اساسی است که وسعت و گستره آن تقریباً تمامی مراکز حیاتی و آسیب پذیر نظامی، اقتصادی و ... کشور را در برگرفته و در حفظ امنیت ملی، استقلال سیاسی و اقتصادی و پیروزی در جنگ به نحو چشم گیری در راس امور است.

مدیریت پدافند غیرعامل در واقع به دنبال آن است که «ژن» دفاع را در درون ساختار جامعه‌ای که امکان مورد تهاجم واقع شدن در آن وجود دارد قرار دهد.

از طرفی هم بدون هیچ نوع شناختی از نحوه تهاجم دشمن و روش‌های ایراد خسارت نمی‌توان به راه‌حل مناسب برای پیشگیری از آن اندیشید بنابراین قدم اول دشمن‌شناسی(نحوه تهاجم دشمن) است.

هر مهاجمی برای رسیدن به هدف تهاجم خود که در وهله اول وارد آوردن خسارت به طرف مقابل است، ملزم به طی مراحلی است که در آن، بسته به نوع تهاجم (زمینی، هوایی، دریایی و ...) دارای ماهیتی متفاوت است.

 

مهاجم نیز برای انجام تهاجم خود یک سری مراحل و روش‌ها را دنبال می کند از جمله:

1- شناسایی

2- حضور

3- نشانه روی

4- ایراد خسارت

5- فرار

 

آنچه مسلم است وظیفه ما ایجاد خلل در هر یک از مراحل فوق است تا بتوان به هدف دفاع که همان به حداقل رساندن میزان خسارت دشمن به نیروهای و تاسیسات و تجهیزات خودی است رسید.

هر گاه تمهیدات دفاع عامل همراه با ملزومات دفاع غیرعامل به حد مطلوبی از کارآمدی برسد و یا بالاتر باشد خود به خود باعث از بین رفتن طمع دشمن و ناامیدی در تهاجم خواهد شد و یا در صورت حادث شدن تهاجم، دشمن را در دستیابی به اهدافش با مشکل جدی روبرو خواهد کرد.

کشوری که به مسائل نظامی، دفاعی، تهدیدات و فرصت‌ها نیاندیشد محکوم به نابودی است چرا که سایر حکومت‌ها به جای او خواهند اندیشید. این مسئله برای کشورمان به لحاظ قرارگیری در موقعیت استراتژیک جغرافیایی منابع طبیعی از اهمیت بیشتری برخوردار است.

تصرف هر کشوری به طور ناگهانی یا به مرور صورت می‌گیرد، در حال حاضر با توجه به محاصره ایران توسط آمریکا یکی از روشهایی که می‌بایست بیشتر مورد توجه و تامل قرار گیرد، تهاجم نظامی به صورت غافلگیرانه است که جوابگوی اصلی آن «دفاع غیرعامل» است.

یکی از مشخصه‌های نبرد نوین که در دهه گذشته شاهد نمونه‌هایی از آن بودیم به کارگیری گسترده فناوری‌های نوین در آن است. مقابله با فن‌آوری‌های تهدید یا دستیابی به آنها بسیار پرهزینه، زمان بر و نیازمند ریسک بسیار بالا است.

در زمینه روند پیشرفت تجهیزات و تسلیحات در قرن بیست و یکم به نکات ذیل می‌توان اشاره کرد:

تکثیر سلاح های در جهت سیستم های با عوامل غیرانسانی است.

هواپیماهای بدون سرنشین طیف زیادی از فعالیت ها را انجام می‌دهند.

 

تفاوت پدافند عامل و پدافند غیر عامل در جنگ نرم:

عوارض و پیامدهای جنگ سخت در شکل تلفات جانی و مالی و از بین رفتن سرمایه‌های ملی قابل مشاهده است. برخلاف جنگ سخت، عوارض جنگ نرم عمدتا با چشم قابل مشاهده نیست. جنگ نرم روی باورهای عمومی هدف‌گذاری می‌کند. متاسفانه این عوارض حتی پس از فروکش کردن جنگ نرم در افکار عمومی باقی می‌ماند. در صورتی که توجهی جدی به این عوارض صورت نگیرد، ممکن است در آینده، زمینه‌ساز فتنه و یا جنگ نرم دیگری شود.

هم اکنون جنگ نرم به عنوان آلترنانیو واقعی جنگ‌های کلاسیک و نظامی مورد استفاده کشورها و دولت‌های متخاصم قرار می گیرد. نمونه اخیر جنگ نرم در کشورمان را می توان در سطحی گسترده در فتنه پس از انتخابات مشاهده کرد. این واقعه کلیه مولفه‌های یک جنگ تمام عیار را برای شکست دادن دشمن دارا است.

ماهواره‌ها، سایت‌های ضد اتقلابی، تحلیل‌های سیاسی هراس‌انگیز و قطعنامه‌ها ابزار جنگی دشمن به شمار می رود. پدافند عامل این ابزار نیز ماهواره‌ها، سایت‌ها و حتی بعضی امور فنی مانند ارسال پارازیت و مقابله با سایت‌های مخرب و دروغ پرداز است.


پدافند عامل مسئول اجرای عملیات بازدارنده بر ضدحملات دشمن است. روی پدافند عامل به سمت دشمن قرار دارد. در جنگ نرم دشمن با ابزارهایی مانند ماهواره‌ها، فضای مجازی، اعتصاب‌ها، شایعه‌سازی و امثال آن ضربت خود را وارد می کند.

پدافند عامل وظیفه دارد از اصابت هر یک از حملات به نیروهای خودی جلوگیری کرده یا عامل حمله کننده را نابود کند برای مثال ارسال پارازیت روی فرکانس شبکه‌های مخرب ماهواره، فیلتر کردن سایت‌های آسیب‌رسان یا مقابله با شورش‌ها و اعتصابات جهت‌دار دشمن از موارد پدافند عامل جنگ نرم است.

از مثال‌های پدافند عامل جنگ نرم در صدر اسلام می‌توان به تخریب مسجد ضرار توسط پیامبر گرامی اسلام(ص) و دستور خداوند متعال در قرآن اشاره کرد.

پدافند عامل قادر به دفع همه حملات نیست و در مواقعی که حملات دشمن به اهداف اصابت کند و ایجاد تلفات می کند، برای کاهش تلفات نیروهای غیر رزمی و حفاظت از افکار عمومی موضوعیت پیدا می کند.

اطلاع‌رسانی بموقع و درست به مردم و روشنگری خواص می‌تواند از میزان تاثیر بمباران فرهنگی و خبری دشمن در جنگ نرم جلوگیری کند. پدافند غیرعامل جنگ نرم به مسائلی می‌پردازد که موجب کاهش صدمات و شکاف‌ها در باور افراد جامعه در زمان جنگ و پس از آن است. این پدافند میزان تاثیر گذاری حملات نرم را کاهش داده و قدرت بازپروری افکار را در مدت کوتاهی پس از آن افزایش می‌دهد.

امید است شیوه‌های مذکور درخصوص تشریح ابعاد و گستره پدافند غیرعامل جمهوری اسلامی ایران مفید واقع شده و زمینه‌ای برای ورود صاحب‌نظران و علاقمندان به مقوله حافظت غیرنظامی از کشور(پدافند غیرعامل) باشد.

 

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

WWW.masafportal.COM

=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=





18:56 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
عروسک‌های جنسی،الگوی مخرب نوجوانان

عروسک‌های جنسی،الگوی مخرب نوجوانان

غرورهای جنسی و جسمی جوانی اگر با آگاهی کامل در کنترل افراد نباشد و با حالتی منفعلانه خود را به رسانه‌ها واگذار کند ممکن است مورد سوء استفاده صیادان تجارت جنسی قرار بگیرد.

گروه فرهنگی تعاملانجمن روان پزشکی آمریکا اعلام کرد، تبلیغات و تصاویر رسانه ای دختران را تشویق می‌کند تا بر ظاهر و جنسیت خود متمرکز شوند، این امر موجب تخریب سلامت روحی و روانی نسل در حال رشد می شود.

بررسی‌ها شامل رسانه های مختلف، از تلویزیون و فیلم‌های سینمایی گرفته تا ترانه‌ها می‌شود.

نگاهی به دید تبلیغاتی لباس عروسک‌های عریان برای بچه های دبستانی، و تاثیر صعنت هدفدار ساخت اسباب بازی بر احساسات نوجوانان برانگیخته شده و نیز هجمه بمباران تبلیغاتی ماحصلی جز بروز رفتارهای مخاطره آمیز در کودکان  و نوجوانان نداشته است.

محققان دریافت اند که چنین تصاویری ممکن است باعث شود دختران به بدن خود به دید جنسی بنگرند.

تام رابرتز، یکی از اعضای گروه پژوهنده و همچنین استاد روانشناسی کالج کلورادو اسپرینگز، می‌گوید:«کثرت شواهد دلیلی برای نگرانی در مورد تصاویر دارای گرایش‌های جنسی و پیامدهای ذهنی حاصل از آن برای دختران فراهم می‌کند

مطالعات جداگانه مشکلاتی را مربوط به اختلالاتی در غذا خوردن، عزت نفس پایین و افسردگی در این مورد نشان داده است، اما رابرتز می‌گوید هیچ مطالعه ای وجود نداشته که نشان بدهد این مشکلات تا چه حد «مستقیماً» مربوط به تصاویر جنسی در تبلیغات و رسانه های رایج است.

این قالب، جنسیتی شدن را به عنوان روی دادن یکی از این موارد تعریف می‌کند که »هنگامی که ارزش یک فرد تنها به خاطر جذبه یا رفتار جنسی اوست، تا حدی که سایر ویژگی‌های او نادیده گرفته می‌شود، و همچنین هنگامی که فردی خاصیت و ماهیتی جنسی پیدا می‌کند برای مثال، مانند شی ای برای استفاده جنسی فرد دیگری تربیت می‌شود
این گزارش عروسک‌های براتز را به طور خاص به عنوان «عروسک‌های دارای لباس‌های جنسی مانند دامن‌های کوتاه، لباس‌های توری، جوراب‌های ساق بلند و شال گردن‌های پوشیده از پر ذکر می‌کند».

عروسک

انس کودکان و دنیای نوجوانی آنها با اسباب بازی هایشان بسیار عمیق است.این حقیقت که این عروسک‌ها به طور خاص آن‌ها را به تمایلات جنسی بزرگ سالان که حالت شی ای پیدا کرده است سوق می دهد.

اسحاق لارین، مدیر اجرایی ارشد گروه سازنده عروسک‌های براتز، واقع در کالیفرنیا می گوید: «این شرکت با گذشت ۷ سال از حضور این عروسک‌ها در بازار بیش از ۱۲۵ میلیون دلار در سراسر جهان فروش داشته است

همچنین یک سازنده اسباب بازی دیگر اشاره می‌کند که قصد دارد در ادامه رقابت‌های سال گذشته برای تولید عروسک‌های هدف دار، خط تولید عروسک‌های مدلی از روی عروسک‌های پاسی کت (یک گروه موسیقی که به ترانه های شهوت انگیز و آداب و رفتارهای خاصشان مشهور هستند) راه اندازی کند.

عروسک

عروسک جنسی چینی

آن پلجرینی، استادیار دانشگاه نیویورک که درباره امور سیاسی جنسی دوران کودکی در آمریکا می‌نویسد می‌گوید که او همواره نگران «ترس» از جنسی کردن کودکان بوده است.
او چنین ادامه می‌دهد که «من مسئله وجود این بازاریابی تهاجمی برای بچه‌ها را رد نمی‌کنم اما اخلاق گرایی عمیقی در این مورد وجود دارد. من معتقدم زمانی که بحث روابط و احساسات جنسی مطرح است، دختران و زنان شدیداً حالتی شی ای پیدا می‌کنند اما برخی چیزها وجود دارد که باعث می‌شود دختران و زنان حس شی ای شدن پیدا کنند و در عین حال باعث می‌شود احساس داشتن اختیاراتی کنند

عروسک

شاید در تفاوت نسل‌ها، مخصوصاً مسن‌ترها و سالمندان، مدهای نوجوانان امروزی بسیار بدن نما و افشاگرانه به نظر آید، اما خود نوجوانان ممکن است به هیچ وجه این حس را نداشته باشند.

غرورهای جنسی و جسمی جوانی اگر با آگاهی کامل در کنترل افراد نباشد و با حالتی منفعلانه خود را به رسانه‌ها واگذار کند ممکن است مورد سوء استفاده صیادان تجارت جنسی قرار بگیرند.

نتیجه:
به نظر می‌رسد تفکر رسانه ای حاکم، با جهت گیری و بمباران تبلیغات غربی روند شی ای ساختن زنان را دنبال می‌کند. این تجارت یکی از پر سودترین، تجارت‌های جهان می‌باشد.

اگر سطح آگاهی دینی با استفاده از انگارهای والای زنان در اسلام و جامعه بیشتر نمایان باشد،افراد و جامعه از آسیب‌های احتمالی محفوظ بوده و به این نگرش تبلیغاتی در مورد جایگاه رفیع زنان هرگز نخواهند رسید.

متأسفانه با توجه به هجمه تبلیغات رسانه ای و رسالت پایگاه های سودآور، مردها و زنان سرگرم تغییر دادن اندام‌هایشان دقیقاً متناسب با همان رسانه به عنوان «اندام ایده آل» هستند، اما غافل از اینکه این کار، بهایی به قیمت سلامت جسمی و وضعیت روحی خواهد شد.

دست نیافتن به آن الگوها با هزینه های هنگفت، بیماری‌های اختلالاتی و افسردگی‌های عمیق شخصیتی را به دنبال می‌آورد و زیبایی طبیعی فردی طرف هم نیز دچار خدشه می‌شود.

برطرف کردن چنین آسیب‌های مشهودی، همت بیشتر مسئولان فرهنگی و اجتماعی و آگاهی خانواده ها را می‌طلبد، متأسفانه پذیرش چنین تفکر حاکم تبلیغاتی در رسانه ملی ما، تبلیغات، سینما، داستان‌ها و روابط جنسی تأثیر گذار بوده است.

منبع:گروه فرهنگی تعامل

 

 

 





18:26 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
تعریف فمینیسم

فمینیسم

مری دیلی در «کلیسا و جنس دوم»، (1968) و «زن بوم‏شناسی»، (1978) اعتقاد دارد:
جادوی مردسالاری، مسیحیت است که مذهب خدای مؤنث را با گنجاندن برخی عناصر آن در اسطوره‏های جدیدی که از هر نوع قدرت مؤنث تهی شده مسئله کرده است. برای نمونه، اقانیم ثلاثه، صلیب و تولد عیسی از یک باکره عناصری بودند که از خدای مؤنث گرفته شدند

«مرد» از دیدگاه فمینیسم

مسئله «مرد» یکی از مسائل مهمی است که در مباحث فمینیسم برجسته شده است و در واژه‏هایی مانند: مردسالاری، پدرسالاری، مردمحوری، نظام سلطه مردانه و... ظهور پیدا می‏کند.
در مسئله «مرد» دیدگاه‏های متفاوتی در میان فمینیست‏ها وجود دارد؛ بعضی از فمینیست‏ها، مردان را دشمن سازش‏ناپذیر زنان می‏دانند و در پیش گرفتن راهی جداگانه و خودمختارانه را برای برآوردن نیازهای زنان تجویز می‏کنند. از این نقطه‏نظر، مردان در زندگی زنان به کلی زائدند و هیچ گونه سازشی بین زنان و مردان وجود نخواهد داشت.1
در این نگاه رادیکال فمینیست‏ها به مرد، نظام مردسالاری و پدرسالاری چیزی دانسته می‏شود «بی‏زمان». از نگاه آنها مردان همواره در پی این بوده و هستند و خواهند بود که بر زنان تسلط داشته باشند. آنان از هر وسیله‏ای چه منصفانه و چه ناشایست برای رسیدن به این مقصود استفاده خواهند کرد.
این اعتقاد، اعمال قدرت مردانه را به دنیاهای «عمومی» سیاست و «کار» محدود نمی‏کند، بلکه آن را تا قلمرو خصوصی و حیطه شناختی روابط جنسی هم ادامه می‏دهد.
در یک بیان ملایم‏تر از فمینیست‏ها، «مردسالاری» به عنوان علامت اختصاری برای شرایطی که زنان، نابرابری را چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی، تجربه می‏کنند، به کار برده می‏شود. در این بیان ضعیف‏تر، منظور از پدرسالاری، ساختاری است اجتماعی و زاییده معانی مربوط به مذکر و مؤنث بودن و خلاصه زاییده جنس است.2
در اینجا به عنوان نمونه به برخی از دیدگاه‏های فمینیست‏ها در مورد مرد و مردسالاری اشاره می‏شود:
هایدی هادتمن، مردسالاری را مجموعه‏ای از مناسبات اجتماعی با زمینه‏ای مادی تعریف می‏کند که بر پایه نظامی متشکل از روابط سلسله مراتبی مردانه وهم‏بستگی مردانه عمل می‏کند و معتقد است که مردسالاری، جهان‏شمول و غیرقابل تغییر نیست و شدت و حدّت آن در طول زمان تغییر می‏کند.
دورتی دینرستین، در مقام روانکاو، مدعی است مردسالاری، با حذف زنان از تاریخ، از شکل‏بندی جنسیتی مردان و زنان و معیار دوگانه‏ای که این شکل‏بندی را موجب می‏شود، ریشه می‏گیرد.
الیزابت مینچ معتقد است کاری که ما فمینیست‏ها انجام می‏دهیم، با کپرنیک که مرکزیت زمین را از میان برد و با داروین که محور بودن نوع ما را از بین برد، قابل قیاس است. ما محوریت مرد را از بین می‏بریم و این دگرگونی، بنیادی است.3 بر اساس این نگرش، زن و مرد دو موجود متناقض و نابرابرند که با یکدیگر تضاد منافع دارند. بنابراین، چنین تبلیغ می‏کنند که مردان مقصر اصلی زیردست بودن زنان هستند.
فمینیسم

نفی نظریه اخلاق سنتی

فمینیست‏ها استدلال می‏کنند که نظریه اخلاقی بر مبنای تجربه مرد قرار دارد؛ زیرا اخلاق‏گرایی قلمرویی عمومی تعریف شده است و نه قلمرو خصوصی یا ملموس و خاص.4
سوزان شروین، می‏گوید که: «رهیافت فمینیستی به اخلاق، دیدگاهی مشخصا سیاسی را به کار می‏گیرد و پیشنهاداتی را ارائه می‏دهد مبنی بر این که چگونه با مورد توجه قرار دادن الگوهای سلطه‏گری و ستم بر زنان، باید اخلاق را اصلاح کرد؟»
اخلاقیّون فمینیست، آن مقدار که بر قدرت تأکید می‏ورزند، به این که (به لحاظ اخلاقی) چه چیزی خوب است، توجه ندارند. آنها به شیوه‏هایی که موجب تداوم وضع کنونی ستم بر زنان در رهیافت سنتی به اخلاق می‏شود توجه می‏کنند.
بسیاری از فمینیست‏ها راجع به شیوه‏هایی که موجب می‏شود اخلاق سنتی، از زیردست بودن زنان، حمایت کند، بحث می‏کنند و اخلاق غرب، خصوصا سنّت روشنفکری اروپا را آماج انتقادات خود قرار داده‏اند. این انتقادات را می‏توان به پنج گروه اصلی تقسیم کرد:

الف) بی‏توجهی به منافع و علایق زنان

این بی‏توجهی در توصیف فلاسفه بزرگ، مثل ارسطو، از فضایل زنان به چشم می‏خورد. فضایلی مانند اطاعت، سکوت، وفاداری و...

ب) غفلت از مقولات مربوط به زن

فمینیست‏ها می‏گویند فلاسفه اخلاق از مباحث خاص زنان غفلت کرده‏اند؛ آنها خانه و خانه‏داری را بیرون از عرصه اقتصاد و عدالت تصور کرده، آن را حوزه‏ای خصوصی به حساب می‏آورند که از قلمرو و تنظیمات قانونی خارج است.

ج) انکار فایده و تأثیر عمل اخلاقی زنان

فمینیست‏ها اغلب می‏گویند نفوذ اخلاقی زنان نه تنها از طریق بیرون راندن آنها از مباحث اخلاقی یا نادیده انگاشتن کمک و تأثیر آنها، بلکه از طریق این ادعای فلسفی که زنان عقل اخلاقی ندارند، نادیده گرفته می‏شود. به اعتقاد آنها ارسطو اولین کسی بود که چنین ادعایی کرد.

د) تحقیر ارزش‏های زنان

به اعتقاد فمینیست‏ها، اخلاق سنّتی تمایل دارد ویژگی‏هایی مثل استقلال، تعقل، اراده، احتیاط، رعایت سلسله مراتب، سلطه‏گری، فرهنگ تعالی تولید، زهد، جنگ و مرگ را که به طور سنتی مردانه شمرده می‏شوند را بیشتر از ارزش واقعی آنها ارزیابی کند؛ و از سوی دیگر ویژگی‏هایی مثل وابستگی به دیگران، اشتراک، ارتباط، سهیم شدن، عاطفه، بدن، اعتماد، عدم سلسله مراتب، طبیعت، نفوذ، شادی، صلح و زندگی را که به طور سنتی، زنانه شمرده می‏شوند، کمتر از ارزش واقعی آنها ارزیابی کند.

ه) بی‏ارزش کردن تجربه اخلاقی زنان

اخلاق سنتی با به کارگیری نوعی تفکر مردانه که از ویژگی‏های آن، وجود قواعد کلی، انتزاعی بودن و بی‏طرفی است، به شیوه‏های تفکر زنانه که عاطفی، مبتنی بر روابط آنها، جزئی و یک‏سونگر است، توجه نمی‏کند.5
فمینیست‏ها به عنوان درمانی برای جنس‏گرایی اخلاق فمینیستی، رهیافت فمینیستی به اخلاق را پیشنهاد می‏کنند که اجمالاً به شرح ذیل است:

1. این رهیافت، ابتدا با تصدیق این مطلب آغاز می‏شود که زنان و مردان، تجارب و موقعیت‏های متفاوتی در زندگی دارند.
2. رهنمودهایی برای عمل ارائه می‏دهد که به جای تقویت سلطه‏پذیری نظام‏مند فعلی زنان، آن را از بین می‏برد.
3. رهنمودها و رهیافت‏های علمی ارائه می‏دهد تا هم در مسائل حوزه عمومی و هم در مسائل حوزه خصوصی بکار رود.
5. تجربه اخلاقی همه زنان را نقّادانه جدی می‏گیرد.6
فمینیسم

فمینیسم و باورهای مذهبی درباره مذهب، دو نظریه مهم فمینیستی وجود دارد:

1. نقد رفورمیستی لیبرالی از رسم و رسوم موجود.
2. خلق اتوپیایی یک رویه جدید.
«کتاب مقدس زنان» (1898 ـ 1895) نوشته الیزابت کدی استانتن اولین فعالیت فمینیستی در جهت ایجاد تغییرات در مذهب بود. به اعتقاد استانتن، زبانو تفسیر قطعاتی از کتاب مقدس که به زنان مربوط می‏شود یکی از سرچشمه‏های اصلی موقعیت پست‏تر زنان بوده است.
مری دیلی در «کلیسا و جنس دوم»، (1968) و «زن بوم‏شناسی»، (1978) اعتقاد دارد:
جادوی مردسالاری، مسیحیت است که مذهب خدای مؤنث را با گنجاندن برخی عناصر آن در اسطوره‏های جدیدی که از هر نوع قدرت مؤنث تهی شده مسئله کرده است. برای نمونه، اقانیم ثلاثه، صلیب و تولد عیسی از یک باکره عناصری بودند که از خدای مؤنث گرفته شدند.
مری دیلی مدعی است که پیام محوری مسیحیت، «سادومازوخیسم»، (خودآزاری و دیگرآزاری) است که به شکنجه مشروعیت بخشیده است.
هدف یکی دیگر از حوزه‏های مطالعاتی فمینیستی، کشف سنت و تاریخ بدیعی است که بتواند از مشخص بودن زنان دفاع کند. این حوزه منابع خود را از انسان‏شناسی و پژوهش تاریخ جوامع زن‏سالار و مذاهب باستانی خدا ـ مادر به دست می‏آورد.7
محققان فمینیست، به ویژه علاقه‏مند به دانستن این مسئله بوده‏اند که چطور مذاهب ابتدایی کنار گذاشته شده یا به نفع مذاهب مردسالار سرنگون شدند.
در حال حاضر، دین‏شناسان فمینیست، مانند رزماری رویتر می‏گویند در باورهای مذهبی جامعه مدرن، الگوهای تغییر مشابهی در روابط انسان‏ها و در روابطشان با طبیعت وجود دارد. بنابر ادعای این محققان، مذاهب باید در جهت احیای نوعی توازن اجتماعی و طبیعی برای بقاء آینده متحول شوند.8
ازاین‏رو، بت‏پرستی جذابیت آشکاری برای فمینیسم ذات‏گرا و فمینیست‏های طرفدار محیط زیست (اکوفمینیسم) دارد؛ به این اعتبار که برخی مضامین آن می‏تواند درباره وحدت دوباره با یک مادر زمین یا منشأ خدای مؤنثرا بازنمایی کند و بازگشتی باشد به ارزش‏های مادرسالارانه مانند احترام به جهان طبیعی و ارزشهای زنانه مثل صلح‏طلبی و پرورش و تغذیه.
استارهاوک، نویسنده و فعال آمریکایی، چهره‏ای برجسته در تلفیق چندخدایی، فمینیسم و مسائل زیست محیطی محسوب می‏شود. وی، در کتاب‏هایی مانند «رقص مارپیچی: احیای مذهب باستانی خدای بزرگ مؤنث، 1979» و همچنین در گردهمایی گروه‏های بت‏پرستی با نام «اردوهای ساحران»، مذهبی با محوریت خدای مؤنث را موعظه می‏کند که تقدس را هم به انسان و هم به جهان طبیعی بازمی‏گرداند.9
آندره میشل، نیز معتقد است که ادیان بزرگ پدرسالار، دقیقا پس از آنکه تغییرات سیاسی، اقتصادی، فنی و ایدئولوژیکی زندگی جوامع را بر هم‏زده و انحصار قدرت خدایان مؤنث دوره نوسنگی کهن را نابود کردند استقرار یافتند.10
یکی از فعالیت‏های عمده فمینیست‏ها زیر سؤال بردن ارزش‏ها و باورهای دینی است که اساسا نگاه دین به زن را مورد انتقاد قرار می‏دهد. آنان معتقدند که اسلام زن را محدود کرده و با احکامی که در خصوص زن و مرد صادر نموده است به نوعی ظلم در حق زن روا داشته است.

فمینیسم و مادری

تعریف و ارزش مادری از مسایل بحث‏انگیز در فمینیسم معاصر است. فایرستون و سیمون دوبوار برچیدن بساط مادری در شکل کنونی‏اش را عامل مهمی در تغییر جامعه و بازتولید اجتماعی می‏دانند.11
در نظر این گروه از فمینیست‏ها، تولیدمثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید رفع شود. فایرستون معتقد است، تنها راه آزادیحقیقی زنان، رهانیدن آنان از بار تولیدمثل از رهگذر تکنولوژی‏های علمی جدید است.12
اما برخی از فمینیست‏ها، جنبه‏ای بسیار مثبت برای مادری برشمرده‏اند و چنین استدلال می‏کنند که مادری می‏تواند و باید برای زنان یک تجربه لذت‏بخش باشد. از دید این فمینیست‏ها، تکنولوژی پیش از آن که راه‏حلی برای کاستن از فشار تولیدمثل باشد، در واقع اغلب در تجربه زنان از بارداری، زایمان و مادری اختلال ایجاد می‏کند و مردان از آن استفاده می‏کنند تا به هر نحوی کنترل این فراگردها را از دست زنان خارج سازند.13
برای نمونه، آدرین ریچ (1976) چنین استدلال می‏کند:
این طب و تکنولوژی از آن رو مورد استفاده مردان قرار گرفته که آنها را از قدرت‏هایی که تولیدمثل و مادری به زنان می‏دهد می‏هراساند. مردها می‏خواهند این قدرتها را تحت کنترل درآورند.
ریچ، بین نهاد اجتماعی مادری که شالوده کنترل مذکر و سرکوب زنان در موقعیت‏های سیاسی و اجتماعی مختلف بوده است، و تجربه مادری، که برای زنان چه بسا لذت آفرین و هم قدرت‏بخش باشد فرق می‏گذارد. بخشی از نهاد مادری که ریچ آن را نقد می‏کند، ایدئولوژی خانواده هسته‏ای است، که مردان آن را برای تضمین مالکیت خود بر زنان و فرزندانشان وضع کرده‏اند.
مشکل عمده‏ای که برای زنان وجود دارد این است که نهاد و تجربه مادری باهم سازگار نیستند، به این معنی که زنان اغلب خود را با بارداری، زایمان و مادری بیگانه احساس می‏کنند. بنابراین، زنان باید خواهان این باشند که جسمشان و مادری‏شان به آنها بازگردانده شود.14
هر چند مسئله مادری یکی از موارد مناقشه‏آمیز در بین فمینیست‏ها است، ولی هر دوی این نظریه‏ها در مورد مادری، به نوعی، مادری را منشأ اصلی سرکوب زنان می‏دانند؛ زیرا همه فمینیست‏ها معتقدند که اگر وضعیت و سرشت پیوندهای زنان با نقش‏های تولیدمثلی مورد تجویز جامعه تغییر می‏کرد، آنگاه آن آزادی می‏توانست انقلابی‏تر از هر انقلاب اجتماعی باشد.
فمینیست‏ها تصور می‏کنند که نپذیرفتن وظیفه مادری و اشتغال رسمی مادران، راهگشای مشکلات و معضلات عمده آنان می‏باشد؛ با اشتغال صاحب درآمد می‏شوند و استقلال می‏یابند. از نگاه آنان، زنان خانه‏دار، موجودی تلقی می‏شود که به دور از جریان پویای زندگی اجتماعی، در فضای محدود خانه محصور و محدود می‏شود.

فمینیسم و مسائل جنسی

یکی از حوزه‏هایی که فمینیسم بحث‏های مفصلی درباره آن دارد و همواره مورد تأکید فمینیست‏ها بوده، حوزه مسائل جنسی می‏باشد که دیدگاه‏های عمده‏ای در این زمینه وجود دارد مانند:
تئوری ازدواج آزاد (مادر مجرد)، تئوری برابری زنان آزاد با زنان شوهردار، تئوری آزادی لذات و استفاده‏های جنسی، تئوری جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل، تئوری تبعیت مرد از اراده جنسی زنان، و هم‏جنس‏گرایی و... . در ادامه به برخی از این تئوری‏ها اشاره می‏شود. 

تئوری ازدواج آزاد (مادر مجرد)

این نظریه که از آن به «مادر مجرد» هم یاد می‏شود، از دیدگاه‏های اصولی فمینیسم است. طبق این دیدگاه، زنان از حق اولاد برخوردار هستند؛ اما تابع مقررات ازدواج و قوانین مدنی موجود در کشورهای جهان نخواهند بود. هر زنی حق دارد، با مردی که با او بیگانه محسوب می‏شود آمیزش کند و یا از طریق تلقیح،باردار شده، برای خود فرزندی تولید نماید. فمینیست‏ها از دولت‏ها می‏خواهند برای چنین زنی حق قانونی قائل شود.15
آندره میشل تقاضاهای فمینیستی را در سوئد و آلمان چنین بیان می‏کند:
مطالبات فمینیستی در این دو کشور، بیشتر مربوط به تغییرات یا حذف ازدواج و حق زن در داشتن فرزند بدون ازدواج می‏شود.16

برابری حقوق زنان آزاد با زنان شوهردار

از دیگر دیدگاه‏های فمینیست‏ها، تئوری برابری حق زن آزاد با حق زن شوهردار است. آنان برای حمایت از این زنان درخواست کرده‏اند که کودکانی که از زنا و روابط جنسی آزاد به وجود می‏آیند، با کودکانی که از طریق شرعی و قانونی و روابط محدود و مقید در خانواده متولد می‏گردند، حقوق برابر داشته باشند.17

جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل

دیدگاه یاد شده، خواهان تفکیک میان روابط جنسی و تولیدمثل است. این امر در صورت تحقق، حق بهره‏مندی از لذات را برای آنها فراهم می‏آورد. فمینیست‏ها که خواهان چنین چیزی هستند جلوگیری از بارداری و سقط جنین به خواست زن را مطرح می‏کنند. و این خواسته را در تسهیل لذات مستقل، لازم می‏شمارند.
فمینیست‏ها می‏گویند:
در حالی که هنوز روش جلوگیری صددرصد وجود ندارد، جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل کاملا نمی‏تواند تحقق یابد، مگر آن که زنان نیز حق سقط جنین را به دست آورند.18
نلی روسل، فمینیست فرانسوی که تلاش فراوانی برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل انجام داده، اعتصاب شکم‏ها را برای مادرانی که فرزند بسیار داشتند، توصیه می‏کند.19

هم‏جنس‏گرایی

فمینیست‏ها معتقدند که یکی از راه‏های کنترل مردان بر زنان به واسطه روابط ناهم‏جنس‏خواهی از طریق تعریف احساسات جنسی «بهنجار» زنانه است.
یکی از فمینیست‏ها در مقاله‏ای با نام «سکسوالیته و تمایلات جنسی» می‏کوشد این مطلب را بیان کند که زن اصولاً از مقاربت با مرد لذت نبرده یا به اوج لذت خود نمی‏رسد. او به نوعی با بیان یافته‏های علمی از این دست، خودارضایی در زنان و هم‏جنس‏بازی را ترویج می‏کند.20 ان کوت، یکی از فمینیست‏ها می‏گوید: زنان باید احساسات جنسی خود را مجددا تعریف کنند. و آن تصوری از آمیزش جنسی را که مردان معیار دانسته‏اند کنار بگذارند و درصدد کشف راه‏های جدید لذت متقابل جنسی برآیند... .
آنان، هم‏جنس‏گرایی را برای رهایی از تسلط مردان پیشنهاد می‏دهند و می‏گویند «هر زنی که با مردی بخوابد هم‏دست دشمن است» به این ترتیب «انتخاب جنس» عملی سیاسی است.21

نتایج و پی‏آمدها

مهم‏ترین ویژگی مشترک فمینیست‏ها دفاع از زن و حقوق او می‏باشد. «فمینیسم» هرگز جنبش فکری با ایده واحد نیست؛ ولی تمام فمینیست‏ها هم‏عقیده‏اند که بایستی فرودستی زنان را فهمید و آنان را آزاد کرد؛ البته فمینیسم، رسالتش را در دفاع از حقوق زن محدود و منحصر ننموده است؛ بلکه در صدد ارائه تفسیرجدیدی از جهان و انسان است تا بر مبنای آن، از نفوذ مردان به دور بماند؛ چون آنها معتقدند، بافت جوامع و نهادهای اجتماعی بر اساس حفظ منافع جنس مذکر شکل گرفته است. ولی در مورد دلایل این فرودستی یا چگونگی رسیدن به این آزادی توافق ندارند.22 پس معضل اصلی زنان ستم‏دیدگی زنان و ظلمی است که در طول تاریخ بر آنها روا شده است. گرچه فمینیست‏های رادیکال، زن را طبقه اجتماعی متضاد با طبقه اجتماعی مرد می‏دانند و می‏گویند: «زنان منافع مشترک دارند؛ زیرا همه آنها مورد استعمار و ستم مردان قرار می‏گیرند؛ و بنابراین زنان، طبقه‏ای را تشکیل می‏دهند که با طبقه دیگر ـ طبقه مردان ـ در تضاد است».23
موتیک ویتیگ از پیشتازان این نگرش در سال 1979 در مقاله‏ای تحت عنوان «انسان زن به دنیا نمی‏آید» می‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات و کاریکاتورها و ساخته‏های فرهنگی نیست، زنان یک طبقه‏اند؛ زن نیز مانند مرد مقوله‏ای سیاسی و اقتصادی است؛ نه مقوله‏ای ابدی... بنابراین، هدف مبارزه ما، سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».24
فمینیست‏های مارکسیست و سوسیالیست، با توجه به نظام فکری خود، رابطه زنان را با نظام اقتصادی به اندازه رابطه مردان با زنان، مسئله خود می‏دانند.25 اساسا اینان معتقدند: ستم مردسالاری بر ستم سرمایه‏داری همیشه مقدم بوده و هست. فمینیست‏های لیبرال نیز هماهنگ با سایر فمینیست‏ها، خواهان برداشته شدن تبعیض طبقاتی میان زن و مرد هستند. به طور تاریخی، فمینیست‏های لیبرال به دفاع درباره حقوق برابر برای زنان؛ یعنی برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندی همانند مردان می‏پردازند. فمینیست‏های طرفدار حقوق برابر، علیهقوانین و رویه‏هایی که حقوقی را برای مردان، و نه زنان؛ قائل می‏شوند، مبارزه کرده‏اند. اینان در ادعای برابری زن و مرد کار را به جایی رسانده‏اند که حتی با قوانین و رویه‏هایی که برای حمایت خاص و امتیاز بخشیدن به زنان طرح‏ریزی می‏شود، مبارزه کرده‏اند. به علاوه، آنان ضمن اعتقاد به این که تنها برابری رسمی کافی نیست، از گذراندن قوانینی برای ممنوع کردن تبعیض علیه زنان و... نیز حمایت نموده‏اند. در این میان، فمینیست‏های فرامدرن، همچنان به جدایی طبقه زنان از مردان می‏اندیشند؛ و معتقدند که باید بین جهان زنان و جهان مردان سدّی مستحکم به وجود آورد، که مردان نتوانند به حریم زنانه تجاوز نمایند.26





17:52 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر

 

مصاحبه ای با دکتر حسن عباسی درباره سینما و فلسفه


سایت فرهنگ امروز نوشت: حسن عباسی نزدیک به دو دهه است که به صورت تخصصی در حوزه‌ی مسائل استراتژیک فعالیت می‌کند. از آنجا که به باور او، مقوله‌ای به نام سینما نیز جزء مسائل استراتژیک محسوب می‌شود، کمتر فیلم، سریال یا حتی انیمیشن معروف و مطرحی است که از نظر وی مخفی مانده باشد. او معتقد است سینما چیزی فراتر از سرگرمی و صنعت است. به باور او، سینما در ارتباط تام با مفاهیم و نظریه‌های علوم انسانی و اجتماعی است و به همین دلیل، در دنیای غرب بین اساتید و نظریه‌های علوم انسانی و اجتماعی با سینماگران ارتباط متقابل وجود دارد. شاید تا چند سال پیش، فهم این واقعیت سخت بود، اما انتشار کتاب‌هایی در زمینه‌ی فلسفه‌‌ی سینمای کارگردانانی چون استنلی کوبریک، استیون اسپیلبرگ، دیوید لینچ، مارتین اسکورسیزی، جی‌جی آبرامز و آن هم توسط بیش از چهارصد استاد برجسته‌ی علوم انسانی و اجتماعی غرب، درک این مسئله را ساده‌تر کرده است. با وی به گفت‌ و گو نشستیم تا نظراتش را در باب بایسته‌های تعامل سینما و علوم انسانی جویا شویم.


* اگر افلاطون و ارسطو در دوره‌ی ما زندگی می‌کردند، به جای «جمهور» و «سیاست» به سینما می‌رفتند و فیلم می‌ساختند. این جمله‌ای به نقل از شماست که قبلاً در جایی پیرامون اهمیت سینما بیان کردید. استدلال حضرت‌عالی برای بیان این جمله چه بوده است؟


هر متفکری، چه در شرق و چه در غرب و به خصوص این دو نفر که نام بردید و از معلمین اصلی تفکر و فلسفه‌ی غرب محسوب می‌شوند، به زبانی برای بیان اندیشه‌ی خود نیاز دارند. در عصر ارسطو، که در آن مفهوم شعر و سازوکارهای مربوط به بیان احساسات، اندیشه‌ها و آرا و عقاید و سازوکار تعامل با دیگران در حوزه‌ی مفهوم و کلمه رقم می‌خورد، یکی از مقاطع مهم فرهنگ بشری محسوب می‌شود. البته پیش از این، هراکلیتوس معتقد بود که «آرخه»‌ی عالم و هستی، «لوگوس» یا کلمه است. بعدها در ابتدای انجیل یوحنا آمد: «اول خدا بود، غیر خدا هیچ نبود. خدا کلمه بود، غیر کلمه هیچ نبود.» اینکه گفته می‌شود خدا، کلمه بود به همان آرخه بودن لوگوس برمی‌گردد که توسط هراکلیتوس بیان شد. در واقع او ماده‌المواد هستی و عالم را کلمه فرض کرد؛ تا جایی که پس از حدود پانصد سال، انجیل یوحنا خدا را کلمه می‌داند.

آنچه برای ما حائز اهمیت است این است که ۲۵۰۰ سال پیش، در دامنه‌ی زبان‌های شرقی در چینِ لائوتسو و کنفوسیوس، در هندِ بودا، در ایرانِ زرتشت و به طور کلی در حوزه‌ی دامنه‌ی زبان‌های سامی (که زبان ادیان ابراهیمی نیز عمدتاً به زبان‌های سامی هستند) و از سویی دیگر، در یونان عصر ارسطو و افلاطون، ظرفیت مفهومی بشر کامل شده بود. در واقع بشر در حوزه‌‌ی فرهنگ مکتوب به ظرفیت کاملی رسیده بود. به آن دوره، دوره‌ی «اشباع مفهومی» می‌گوییم؛ یعنی از آن زمان به بعد، بشر بر یک پایه‌ی مفهومی و زبانی کامل، بنیان فرهنگ بعدی را می‌چیند و از آنجا به بعد تازه مفهوم «فرهنگ» شکل می‌گیرد.

بنابراین یک روز بشر با ایما و اشاره پیام خودش را انتقال می‌داد. در دوره‌ی بعد، این انتقال معنا از طریق نقاشی‌های روی دیواره‌ی غارها صورت می‌گرفت. پس از آن، خطوط انسجام‌یافته‌تری مثل هیروگلیف مصر باستان به وجود آمد و کلمات شکل گرفتند و زبان‌های گوناگون به وجود آمدند. در دوره‌ی بعد، مفهوم و واژگان کامل می‌شوند و بشر متن را، چه در نظم و چه در نثر، کتابت می‌کند. در همین‌ دوره، شعر و ظرفیت آن، ابزار اصلی انتقال پیام به شمار می‌رود که با موسیقی ممزوج می‌شود و در این زمان، هنر موسیقی و شعر برای انتقال حس از منظر هنری و انتقال مفهوم و بیان عقاید و پیام در حوزه‌ی واژگانی،‌ در کنار هم قرار می‌گیرند.

آرام‌آرام روایت خاطرات گذشته، وقایع، جنگ‌ها، عشق‌ها و نفرت‌ها، در قالب داستان خودش را نشان می‌دهد و این داستان‌ها بعداً پایه‌ی شکل‌گیری هنر نمایش می‌شوند و به این ترتیب، هنر نمایش یا تئاتر، با بازسازی صحنه‌های جنگ‌ها، به وجود می‌آید. اساساً واژه‌ی «theater» به معنای «صحنه» است و ریشه در حوزه‌ی مفاهیم نظامی دارد. هنوز هم در غرب رده‌ی کلان فرماندهی کل قوا تحت عنوان «theater of War» شناخته می‌شود. در واقع آن‌ها در علوم نظامی‌شان، صحنه‌ی جنگ را تئاتر جنگ می‌نامند و به فرمانده‌ی جنگ، عنوان فرمانده‌ی تئاتر جنگ اطلاق می‌کنند. بنابراین در گذشته وقتی می‌خواستند جنگ‌ها را روایت کنند، داستانی برای آن می‌نوشتند و آن را در قالب هنر نمایش اجرا می‌کردند. این اتفاق دقیقاً مشابه آن چیزی است که در فرهنگ خود ما، تحت عنوان تعزیه‌خوانی مرسوم است.

اما در یک دوره، در حوزه‌ی فکر و فرهنگ غرب، رکودی به وجود می‌آید که آن‌ها از این دوره تحت عنوان قرون وسطا یاد می‌کنند. در این دوره، اتفاق خاصی در حوزه‌ی فرهنگ نمی‌افتد و به گونه‌ای می‌توان این دوره را از این منظر، یک‌نواخت دانست. در دوره‌ی پس از رنسانس، ابتدا در ایتالیا و بعد از چند دهه، در فرانسه، آلمان و انگلیس، آرام‌آرام توجه‌ها به سمت دایره‌المعارف‌نویسی جلب می‌شود و در همین دوران، کانت و هگلظهورپیدا می‌کنند و فضای خاصی را در دوره‌ی روشنگری به وجود می‌آورند. تمایل کشورهای اروپایی برای کسب منابع بیشتر، آن‌ها را به سمت کشورگشایی و کشف سرزمین‌های جدید سوق داد و به این ترتیب، قاره‌ی آمریکا کشف شد.

از سویی دیگر، وقوع انقلاب صنعتی و بروز تغییراتی در عرصه‌ی اشتغال و سرمایه، به مرور جامعه‌ای بورژوازی را به وجود آورد و بالطبع، سازوکار انتقال پیام هم به مرور تغییر کرد. در این زمان، با انتقال پیام به صورت انبوه روبه‌رو هستیم. تحولاتی در حوزه‌ی نقاشی به وجود می‌آید و مکاتب متعدد نقاشی در اروپا ظاهر می‌شوند. در سیصد سال اخیر، تحولاتی در موسیقی به وجود می‌آید و چهره‌های بسیار بزرگ و شاخصی در موسیقی کلاسیک غرب پیدا می‌شوند. به همین شکل، نمایش‌نامه‌نویسی هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و بعد از ویلیام شکسپیر جهشی در این زمینه اتفاق می‌افتد. به این ترتیب، نمایش‌نامه‌نویسی در دوره‌ی مدرن، نسبت به قرون وسطا حرفه‌ای‌تر دنبال می‌شود.

ادبیات داستانی نیز با قله‌های عظیمی مثل چخوف و داستایوفسکی روس، ویکتور هوگوی فرانسوی و چارلز دیکنز انگلیسی متحول می‌شود و عرصه‌ی موسیقی نیز باظهورپدیده‌هایی مانند چایکوفسکی تحت تأثیر قرار می‌گیرد. در مجموع می‌توان گفت در این دوره، ابزار انتقال حس و پیام در ادبیات، نقاشی، معماری و موسیقی متحول می‌شود و مکاتب متعددی مثل اکسپرسیونیسم، امپرسیونالیسم، سمبلیسم و ایسم‌های دیگر بروز پیدا می‌کنند. تمام این‌ها انتقال پیام و حس را هم‌زمان عهده‌دار بودند، منتها این امر متناسب با دگردیسی و تحولات عصر جدید و جامعه‌ی بورژوازی اتفاق می‌افتاد.


* در واقع کم‌کم شیوه‌های مرسوم آموزش و انتقال مفاهیم تغییر پیدا می‌کند؟


بله، دقیقاً. وقتی به تمام این سازوکارهای انتقال پیام و انگاره‌های علمی بیان نظریه‌ها و دیدگاه‌ها نظر می‌اندازیم، متوجه می‌شویم که متفاوت است از آن روش‌های سنتی مرسوم، آموزش رسمی کلیساها، طریقه‌ی کتابت و مواجهه با پدیده‌های علمی، جایگاه انسان در اجتماع و نسبتی که او با خدا دارد. در واقع این ابداعات جدید، شکوفایی فرهنگی را برای غرب به ارمغان آورده بود و همان طور که غرب با غارت آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و آمریکای شمالی، ثروت عظیمی انباشته کرد و توانست جهشی در عرصه‌ی اقتصاد به وجود آورد، از حیث فرهنگی نیز با انباشت فکری و فرهنگی مواجه بود. یک‌باره تعداد زیادی از فیلسوفان، جامعه‌شناسان و دانشمندان حوزه‌های مختلف (به خصوص در عرصه‌ی فیزیک و ریاضی) و هنرمندان در عرصه‌های گوناگون، در کشورهای مختلف قاره‌ی اروپا، این شکوفایی را برای آن تمدن، البته با بن‌مایه فرهنگی خود آن‌ها، رقم زدند. وقتی که دوربین عکاسی اختراع شد و سپس فیلم‌برداری پدید آمد، به مرور سینماظهورکرد و در قرن بیستم، به اوج خودش رسید.

در قرن بیستم، تقریباً بر خلاف همه‌ی تاریخ، با یک انقلاب عظیم در انتقال حس و پیام روبه‌رو بودیم. چند هزار سال طول کشید تا بشر توانست نهایتاً گونه‌ای از انتقال پیام، یعنی شعر را با گونه‌ای از انتقال حس، یعنی موسیقی، ممزوج کند؛ داستان را به قالب هنر نمایش و تئاتر منتقل نماید و بخشی از انتقال پیام و حس را در قالب معماری و مجسمه‌سازی درآورد. اما در قرن بیستم، یک‌باره این امکان به وجود آمد که بشر بتواند همه‌ی این سازوکارهای انتقال پیام و حس را یک‌پارچه کند و آن را در قالب یک اثر سینمایی درآورد. در واقع بشر توانست با نور و صدا، همه‌ی این سازوکارها را در اختیار بگیرد. بدیهی است که این ظرفیت هماهنگ و جامع، انتقال پیام و حس را خیلی حرفه‌ای‌تر صورت می‌داد. انیمیشن و در دوره‌های بعد، بازی‌هایی کامپیوتری، همه از جهش‌هایی بود که در طول تقریباً نود سال، در قرن بیستم به اوج خودش رسید.

امروز بررسی ابعاد این انقلاب علمی، که یک انقلاب پیام و به نوعی انفجار سازوکارهای مربوط به انتقال پیام محسوب می‌شود، در گرایش‌های تخصصی مختلف در دانشگاه‌های غربی در دست مطالعه است. آن‌ها در پی این هستند که تأثیر این انفجار را بر نظام اجتماعی امروز و آینده بررسی کنند، اما تقریباً می‌توان گفت امروز جامعه‌ی بشری از بررسی و برآورد این تأثیرات جا مانده است و نمی‌داند چه اتفاقی دارد می‌افتد.

این ظرفیت رسانه‌ای، در کنار آن ظرفیت هنری و علمی، هر سه با همدیگر ترکیب شدند و به هم‌افزایی عظیمی دست پیدا کردند که هر قدر کارشناسان علوم ارتباطات یا استراتژیست‌های حوزه‌ی رسانه و فرهنگ، تأثیر آن را بررسی می‌کنند، همچنان احساس می‌شود که در این زمینه خلأ وجود دارد.


* بنابراین طبق فرمایش حضرت‌عالی، می‌‌توان نتیجه گرفت که سینما صرفاً یک ابزارظهوریافته در دوران مدرنیته نیست و دارای عقبه‌ی تمدنی چندهزارساله است؟


بله، این فرآیندی است که فعلاً رشد تکنولوژی، زمینه‌ی به‌روزرسانی آن را فراهم کرده است؛ وگرنه مسئله‌ی نور و صدا در گذشته هم مطرح بوده است. نور و تصویر در نقاشی‌ها و صدا در موسیقی وجود داشته است. حال امروز، تکنولوژی برای ضبط، اصلاح و تدوین این قابلیت‌ها به کمک بشر آمده است. به بیان بعضی از کارشناسان، هر تصویر تا چند هزار کلمه، ظرفیت انتقال پیام دارد؛ یعنی اگر شما برای انتقال یک مفهوم نیازمند آن باشید که چند هزار واژه را به کار بگیرید، ساده‌تر آن است که همه‌ی آن مفهوم را در قالب یک تصویر ارائه دهید. ضمن اینکه این زبان، جهانی‌ و فراگیر است، چون نوشته برای افراد مختلف با زبان‌های گوناگون، قابل فهم نیست، اما تصویر چنین قابلیتی را دارد. از این منظر، اتفاقی که افتاده این است که کم‌کم انتقال معرفت دارد از حالت مکتوب خارج می‌شود و در قالب سازوکارهای تصویری درمی‌آید. در قرن بیستم، هرچند بشر متوجه این تأثیر شده بود، اما سینما و تلویزیون را در کنار متن مکتوب (روزنامه، کتاب و) می‌دید.

اما تحولی که در طول چهار نسل در قرن بیستم اتفاق افتاد این بود که بشر از رویکرد «تصوری» (Conceptual) به رویکرد «تصویری» (Imagination) رسید. شما یک موقع «مفهوم» را درمی‌یافتید و مثلاً وقتی ترکیب «هواپیمای بوئینگ» را می‌شنیدید، بر اساس تصوری که از «هواپیما» و شرکت «بوئینگ» داشتید، این ترکیب را فهم می‌کردید. همین طور وقتی می‌گفتند «خودروی پیکان» شما تصور عامی از «خودرو» داشتید و این تصور برای شما قابل فهم بود و از سویی دیگر، می‌دانستید که «پیکان» نوعی از انواع «خودرو» است. در واقع شما بر اساس تصوری که از آن کلمه داشتید، آن را فهم می‌کردید. بنابراین نظام معرفت بشر، نظام تصوری بود.

در طول دهه‌های اخیر و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم و با فراگیر شدن رسانه‌های تصویری، رشد سینما شتاب گرفت، سریال‌های چندصدقسمتی در تلویزیونظهورکرد و از سویی دیگر، انیمیشن و بازی‌های کامپیوتری رواج یافت و به زیبا‌ترین شکل ممکن، تخیل سازنده را عینیت بخشید و مخاطب و به خصوص کودکان توانستند با آن ارتباط برقرار کنند. به این ترتیب، دوره‌ی معرفت‌شناسی بشر از دوره‌ی تصوری به دوره‌ی تصویری تغییر پیدا کرد.


* البته برخی اندیشمندان معتقدند که گذار بشر از «رویکرد تصوری» به «رویکرد تصویری» موجب سطحی‌ شدن تفکر و بینش انسان‌ها شده است.


امروزه در رابطه با این موضوع، فیلسوفان حوزه‌ی فلسفه‌ی ذهن و معرفت‌شناسان اظهارنظرهایی کرده‌اند و این مسئله طرفداران و مخالفانی دارد. گروهی از فیلسوفان حوزه‌ی معرفت‌شناسی و متخصصین فلسفه‌ی ذهن معتقدند این شرایط سبب ‌شده است که ذهن انسان، تنبل شود. همان طور که مصرف بیش از اندازه‌ی کالری، بدون تحرک، سبب چاقی و از بین رفتن تناسب فرد می‌شود، اینجا هم بشر مطلب را متوجه می‌شود، اما مابه‌ازای آن، ذهن و مغز او تلاش نمی‌کند. در واقع به علت سرعت بالای دریافت پیام، فرد دچار کم‌تحرکی ذهنی می‌شود. ذهنی که واژگان را از طریق گوش می‌شوند یا با چشم می‌بیند و تلاش می‌کند آن‌ها را فهم و تبدیل به تصویر کند، در واقع فرد تلاش ذهنی انجام داده و مغز او به تکاپو واداشته شده است. در اثر این تمرین و ممارست و در تعامل با این مفاهیم است که بعداً ذهن امکان زایش پیدا می‌کند. در واقع تفکر به ابزار و عناصری نیاز دارد که همان خواندن و شنیدن است.

در مقابل، کسانی که «Imagination» را تأیید می‌کنند نگاه دیگری دارند. آن‌ها سرعت روزافزون و چشمگیر دریافت مطالب را مد نظر دارند. چند سال پیش ما روی موضوعی تحت عنوان «ذهن پروار» کار می‌کردیم. ذهن پروار به این معناست که ما با نسلی روبه‌رو هستیم که تقریباً بیش از ده برابر پدربزرگ خودش ظرفیت ذهنی دارد. اگر پدربزرگ فرد یک کارگر ساده یا کشاورز باشد، چیزی در حدود هفتصد واژه به کارش می‌آید و طبعاً ذخیره‌ی واژگانی او هم به همین اندازه است. همچنین اگر پدر این فرد در دهه‌ی چهل و پنجاه، استاد دانشگاه در رشته‌های علوم انسانی باشد، با حدود چهار هزار واژه سروکار دارد. این در حالی است که امروز یک دانشجوی مقطع کارشناسی باید حدود ده هزار واژه در ذهنش داشته باشد، وگرنه نمی‌تواند در زندگی اجتماعی امروز مفاهمه برقرار کند. امروز یک نوجوان مقطع راهنمایی یا دبیرستان، که با کامپیوتر و تبلت کار می‌کند، حدود هزار واژه می‌شناسد که به زبان مادری‌اش نیست. اگر این واژگان را نداند، اساساً نمی‌تواند در فضای سایبر و در استفاده از کامپیوتر، تبلت یا موبایلش موفق باشد.

نکته‌ی دیگری که در این زمینه وجود دارد، «ولع اطلاعاتی» است. امروز در غرب از ولع اطلاعات تحت عنوان یک بیماری یاد می‌شود که ما هم طبیعتاً با آن درگیر هستیم. این بیماری مثل حرص فرد برای خوردن یا جمع کردن ثروت است. ولع اطلاعات سبب می‌شود که بعضاً فرد هشت ساعت یک‌سره پای کامپیوتر بنشیند و وب‌گردی کند و اطلاعات مختلف را از فضای سایبری به دست آورد. در این بیماری، فرد مدام می‌خواهد بیشتر بداند و با افراد بیشتری ارتباط داشته باشد.

این اتفاقات یک بخش از ظرفیت ذهن پروار است. در واقع ما با نسلی روبه‌رو هستیم که به شدت ذهنش پروار است و سیری ندارد. ضمن اینکه فردی که ولع خوردن دارد، بالاخره حجم معده‌اش محدود است و نمی‌تواند بیش از یک اندازه‌ی مشخص پُرخوری کند؛ اما کسی که دچار بیماری ولع اطلاعات است نه تنها سیر نمی‌شود، بلکه ظرفیت ذهنش هم محدودیتی ندارد. این ولع اطلاعات به نوعی تحت عنوان اعتیاد هم شناخته می‌شود.


* بنابراین رشد و فراگیری رسانه‌ها موجب شده است تا عملاً ما با پدیده‌ای به نام ذهن پروار که مخاطرات خاص خود را دارد روبه‌رو باشیم؟


بله، ذهن پروار جوان امروز ما، در خوابگاه دانشجویی، سالانه بعضاً بیش از ۲۵۰۰ قسمت سریال خارجی می‌بیند. تقریباً همه‌ی سریال‌های شاخص آمریکا، اروپا و شرق آسیا که در فضای سایبر وجود دارد، توسط جوانان دانلود می‌شود و دست‌به‌دست بین آن‌ها می‌چرخد. این آمارها مربوط به ارزیابی سال ۱۳۸۷ است. در همان سال، آمارها نشان می‌داد که در سطح خانواده‌های سنتی، یک خانم خانه‌دار، در شرق، غرب، شمال و جنوب کشورمان، سالانه تقریباً ۱۲۰۰ قسمت سریال از صدا و سیما تماشا می‌کند.

این حجم اطلاعاتی که این فیلم‌ها و سریال‌ها منتقل می‌کنند بسیار زیاد است. ما گفت‌ و گوهای چند فیلم را پیاده کردیم تا حجم آن را محاسبه کنیم. برای مثال،‌ هر فصل سریال «۲۴» تقریباً حدود هفتصد صفحه زیرنویس دارد. از آنجا که در جامعه‌ی ما مردم عموماً زبان انگلیسی نمی‌دانند، زیرنویس‌ها را می‌خوانند. بنابراین با دیدن هر فصل از این سریال، در واقع فرد حدود هفتصد صفحه متن می‌خواند. این سریال هشت فصل است. در طول دیدن سریال، فرد باید زیرنویس‌ها را سریعاً بخواند و در عین حال صدا و تصویر را هم دنبال کند تا پیام و حس سریال را بفهمد.


* اما عمده‌ی این دیالوگ‌ها، سطحی و روزمره هستند و فاقد اندیشه و تفکری خاص!

 

ولی به هر جهت، انتقال پیام و حس صورت می‌گیرد و به هر حال این فرد، هشت فصل هفتصد‌صفحه‌ای را در طول حدود سه هفته می‌‌خواند. بعضی از سریال‌هایی هم که تعداد قسمت‌های بیشتری دارند، قاعدتاً حجم اطلاعات بیشتری به فرد منتقل می‌کنند. در حالی که شما این دیالوگ‌ها را سطحی می‌دانید، امروز استادان فلسفه در دانشگاه‌های ایالات متحده، نظری متفاوت دارند. آن‌ها به صراحت معتقد هستند که در سریال‌های «۲۴»، «Heroes» یا فیلم‌های سینمایی مختلف، حجم عظیمی از فلسفه وجود دارد. بر همین مبنا، ۴۱۳ نفر از اساتید مطرح علوم انسانی و اجتماعی غرب، در طول یک دهه‌ی گذشته، بالغ بر دویست کتاب منتشر کرده‌اند که حکایت از وضعیت وحشتناکی می‌کند و آن هم این است که اگر یک زمانی شما متون فلسفی را باید به زبان مقید و به شکل پیچیده و تحت نظر یک استاد می‌خواندید، امروز ابزار سینما این فرآیند را به قدری ساده و عوامانه کرده است که فرد در عین سرگرم شدن، به ساده‌ترین شکل، آن مفاهیم پیچیده را در قالب حس دریافت می‌کند، نه در قالب بیانیه‌ی علمی و فلسفی.


* به نظر شما، آیا سینما که مبتنی بر رویکردی تصویری است، اساساً توانایی و استعداد انتقال مفاهیم پیچیده‌ی فلسفی را دارد؟


این توانایی بسیار بالاتر از آن چیزی است که قبلاً تصور می‌شد. جنگی که امروز بین منتقدین سینما و عامه‌ی سینما‌گران با استادان فلسفه و سینماگران حوزه‌ی اندیشه درگرفته این است که یک تلاش صدساله‌ای صورت گرفت تا القا شود که سینما چیزی جز سرگرمی (Entertainment) نیست. البته کسانی که خودشان از ابتدا در جریان اختراع سینما بودند و بعد هم ظرفیت‌های آن را تا دهه‌ی بیست، سی و چهل دنبال می‌کردند، متوجه اهمیت این قضیه شدند؛ اما شاید ترجیح می‌دادند مشت خودشان را باز نکنند. برای مثال، در دهه‌ی ۱۹۳۰ کمیک‌استریپی چاپ شد که در آن شخصیتی به نام «سوپرمن» در مکانی به نام «Metropolis» یا «مادرشهر» نشان داده می‌شد. چند وقت پیش هفتادمین سالگرد تولد شخصیت «سوپرمن» را جشن گرفتند.

شخصیت «سوپرمن» زمانی خلق شد که تحت تأثیر رکود اقتصادی، در ایالات متحده فضا بسیار ملتهب بود و مشکلات عجیبی به وجود آمده بود و در اروپا نیز شرایط آرام‌آرام به سمت آغاز جنگ جهانی دوم می‌رفت. ده‌ها فیلم سینمایی، سریال و انیمیشن با محوریت «سوپرمن» ساخته شده است. من به واسطه‌ی موضوعی که تدریس می‌کردم، در این رابطه مطالعات مفصلی انجام داده‌ام که چه دلیلی برای خلق این شخصیت وجود داشت. اساساً ایالات متحده از خلق «سوپرمن» که یک «Super Power» یا «ابرقدرت» است، به دنبال این بود که آرام‌آرام ابرقدرتی جهان را اختیار کند. با توجه به ضعف انگلیس، به خصوص در جریان جنگ جهانی، ایالات متحده فضا را برایظهورخود در قامت یک ابرقدرت مناسب دیده بود.

مطالعه پیرامون شخصیت‌هایی مثل «سوپرمن»، «اسپایدرمن»، «بتمن» و ابرانسان‌های دیگری که آمریکا در طول این هفتاد هشتاد سال از طریق هالیوود خلق کرده است نشان می‌دهد که به هیچ وجه این آثار بی‌هدف و سرگردان نیستند؛ بلکه پشت این شخصیت‌ها و آثار، فلسفه، جهت‌گیری و سیاست‌گذاری‌های عمیقی وجود دارد و دائماً یک پیام مشخص برای همه‌ی نسل‌ها تکرار می‌شود. در طول هفتاد سال، یک پیام سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک در قالب آثار مختلف درآمده و به جهان عرضه شده است. به سایر ملت‌ها حقنه می‌شود که آمریکایی‌ها برتر از شما هستند و به شهروند آمریکایی هم القا می‌شود که او ابرانسان است و این سیاره یک ناجی بیشتر ندارد آن هم انسان آمریکایی است.

با این توضیحات چطور می‌توانیم بگوییم پشت این آثار فکر وجود ندارد؟ آیا می‌شد این تفکر را از طریق روزنامه، کتاب، مقاله یا اخبار در بین ۳۱۰ میلیون نفر آمریکایی و هفت میلیارد جمعیت کل جهان، نهادینه کرد؟ در حالی که در سراسر جهان، مردم این آثار نمایشی را می‌بینند و از آن‌ها تأثیر می‌پذیرند. اگر این استحاله‌ی فکری فقط ادعای ما بود، ممکن بود بعضی بگویند ما دچار توهم توطئه شده‌ایم. مسئله اینجاست که ۴۱۳ نفر از اساتید فلسفه در غرب، که کوچک‌ترین آن‌ها «اسلاوی ژیژک» است، چنین مسئله‌ای را اذعان کرده‌اند. چهره‌هایی از این دست در حوزه‌ی تفکر و فلسفه در دانشگاه‌های اروپا و آمریکا فعال هستند، سریال و انیمیشن می‌بینند، بازی‌های کامپیوتری را رصد می‌کنند و موسیقی می‌شنوند تا فلسفه را در این آثار تبیین کنند.

تقریباً همه‌ی اساتید فلسفه می‌گویند متون افلاطون، ارسطو، ابن‌سینا، سهروردی، ملاصدرا، هگل، کانت تا هایدگر و گادامر آن قدر پیچیده و مغلق است که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را فهمید. معدود افرادی که در فلسفه استخوان خرد کرده باشند می‌توانند نوشته‌های آن‌ها را دقیقاً فهم کنند و افرادی که می‌خواهند فلسفه بیاموزند باید سر کلاس این اساتید بنشینند و سطر به ‌سطر درس بگیرند.


* بنابراین آیا می‌شود نتیجه گرفت که اگر بر همین مبنا جلو رویم، شیوه‌های مرسوم آموزشی که مبتنی بر متن مکتوب است، کم‌کم از بین خواهد رفت؟


به باور من، دوره‌ی خطابه‌ خواندن یا کلاس‌داری مستقیم یا نگارش و متن‌نویسی مقید آرام‌آرام کم‌رنگ شده و می‌شود. نمی‌گویم این روش‌ها کاملاً حذف می‌شوند، اما قطعاً امروز جایگاه پیشین خود را در انتقال حس و پیام از دست داده‌اند. هیچ فکر کرده‌اید که چرا در جامعه‌ی ۷۵میلیونی ایران، تیراژ کتاب‌های رسمی دانشگاهی زیر دو هزار نسخه است؟ یک دلیلش آن است که نسل امروز دیگر سروکار زیادی با «تصور» ندارد و بیشتر به دنبال «تصویر» است. چنین نسلی دیگر کتاب، اشباع و ارضاعش نمی‌کند. البته نمی‌گویم که کتاب، روزنامه و به طور کلی متن مکتوب حذف می‌شوند، اما امروز تصویر حرف اول را می‌زند. قطعاً متن‌هایی که شما در فضای سایبر می‌بینید ضریب نفوذ بسیار پایین‌تری نسبت به یوتیوب دارند؛ چرا که زبان پدیده‌ای به نام یوتیوب، جهانی‌تر است.

در واقع اگر بخواهیم دقیق‌تر و صریح‌تر اعلام موضع کنیم، باید بگوییم ما با نسلی روبه‌رو هستیم که دارای ذهن پروار است. کسی که از ذهن پروار برخوردار است مطالب را با سرعت بیشتر و در حجم بالاتر دریافت می‌کند. این فرد را نمی‌توان معطل کرد و مطالب را با ریتمی آرام در اختیار او نهاد. به همین دلیل، متن مقید و مغلق فلسفی او را جذب نمی‌کند و مباحث فلسفی باید با بهره‌گیری از قوت نور و صدا (سینما) و ظرفیت بازی‌های کامپیوتری و انیمیشن منتقل شوند.

در واقع این سازوکارهای انتقال پیام و حس، تخیل را به اوج می‌رساند و تعقل و تفکر را برای فرد تسهیل می‌کند. به همین دلیل، استادان فلسفه در غرب می‌گویند پیچیده‌ترین حرف‌های فلسفی که سر کلاس‌های درس بیان می‌کنند، توسط سینماگرها، به ساده‌ترین شکل، منتقل می‌شود. اساتید فلسفه در معتبرترین دانشگاه‌های آمریکا، همچنان مفاهیم و مطالب را به سبک گذشته، برای سی چهل دانشجو بازگو می‌کنند؛ در حالی که همان حرف‌های پیچیده، مقید و مغلق را سینماگرانی مثل مارتین اسکورسیزی، استیون اسپیلبرگ، دیوید لینچ، استنلی کوبریک و دیگران، بدون اینکه بگویند مطلبی فلسفی را بیان می‌کنند، از طریق تصویر، صدا، دیالوگ‌ و موسیقی انتقال می‌دهند.


* آیا شما قائل به این هستید که ارتباطی متقابل بین متفکرین علوم انسانی و اجتماعی با اهالی سینما وجود دارد؟


فرض اول این است که بین این دو ارتباط وجود دارد؛ یعنی استادان فلسفه، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، انسان‌شناسان، متکلمین و متخصصین سایر حوزه‌های علوم انسانی، اجتماعی، پزشکی و فنی، دستاوردهایشان را در اختیار سینماگران قرار می‌دهند و آن‌ها به زبان هنر بیان می‌کنند. این سناریو در مورد بعضی‌ها مثل شخصیت عجیب و ممتازی مثل جی‌‌جی آبرامز صدق می‌کند. سریال «Fringe» محتوای بیش از شصت رشته‌ی جدید علمی، از روان‌شناسی پیشرفته تا فیزیک را دراماتیزه می‌کند و آن‌ها را در یک سریال علمی‌‌تخیلی به گونه‌ای ارائه می‌کند که جزء سه چهار سریال پربیننده‌ی دوره‌ی خودش می‌شود. بنابراین سناریوی اول این است که گروهی دانشمند، متخصص و متفکر نظراتشان را می‌دهند و فیلم‌سازان این نظریات را در آثارشان دراماتیزه می‌کنند.

شکل دیگر این است که فیلم‌ساز اساساً خودش فیلسوف است. برای مثال، کسی مثل استنلی کوبریک می‌توانست در دانشگاه، فلسفه درس بدهد. در این سناریو، کسی به نام حافظ یا مولوی، محتوایی حکمی و عرفانی دارد که با استفاده از قالب شعر آن را بیان می‌کند و به این ترتیب، به زیباترین شکل ممکن، آن مفاهیم عمیق و عظیم مورد نظر خودش را در قالب حس انتقال می‌دهد. این در حالی است که در نگاهی دیگر به سینماگر، او را در حد یک ناشر که کتاب حافظ یا مولوی را چاپ می‌کند، تقلیل می‌دهند.

دعوای امروز سینمای ایران در همین قسمت است. امروز تقریباً همه‌ی سینماگران بزرگ ایران معتقدند مشکل سینمای ما فیلم‌نامه است. وقتی ۹۵ درصد متون رشته‌ی سینما در دانشگاه‌های ما به «تکنیک سینما» برمی‌گردد و هیچ چیزی در حوزه‌ی مباحث فکری به دانشجو ارائه نمی‌شود، در واقع سینماگر در حد یک چاپخانه‌دار و ناشر تقلیل پیدا کرده و منتظر است تا یک نفر مثل مولوی یا حافظ شعری بسراید تا او چاپ کند. سینماگرِ مؤلف باید خودش فیلسوف باشد، مثل حافظ که خودش صاحب اندیشه است و در عین حال، زبان هنر را هم بلد است. آن زمان قالب شعر ظرفیت بیان آن اندیشه را داشت و زبان امروز سینماست. بنابراین کسی که فکری دارد باید بتواند آن را در قالب تصویر ارائه کند.

امروز اگر کسی بخواهد برای شما در حوزه‌ی فیزیک، چهار پارادایم عالم فیزیک، یعنی نظریه‌ی مکانیک نیوتن، نظریه‌ی نسبیت انیشتین، نظریه‌ی کوانتوم و نظریه‌ی ریسمان‌ها را آموزش دهد، چند ترم دانشگاهی زمان می‌برد؛ ولی همین مباحث را می‌توان در یک فیلم مستند ۴۵دقیقه‌ای با استفاده از یافته‌های فیزیک‌دانان مطرح دنیا ارائه کرد. فردی که می‌خواهد اطلاعاتی عمومی درباره‌ی این مباحث پیدا کند، به راحتی با دیدن این فیلم و بهره‌گیری از قابلیت‌های گرافیکی و یافته‌های بزرگ‌ترین اساتید، به این اطلاعات دست پیدا می‌کند و مباحثی را که چند هفته در قالب متن باید می‌خواند، با ۴۵ دقیقه فیلم می‌آموزد.


* اما بسیاری از اساتید و صاحب‌نظران معتقدند که هیچ چیز جای کتاب و متن مکتوب را نمی‌گیرد و ما همچنان باید بر شیوه‌های سنتی تأکید کنیم.


با احترام به همه‌ی این اساتید، باید بگویم که عصر انقراض این روش‌ها آغاز شده است. اینکه معتقدم ما هشتصد سال عقب هستیم به همین دلیل است. هشتصد سال پیش، مولوی برای انتقال مفاهیم عمیق خود از قالب شعر استفاده می‌کرد و امروز ما هنوز در پی انتقال پیام از طریق روش‌های مکتوب هستیم. مولوی در آن زمان کتاب مقید فلسفی ننوشت و حرفش را در قالب شعر گفت. اگر امروز مولوی زنده بود، یا فیلم‌ساز می‌شد یا فیلم‌نامه می‌نوشت. ابن‌سینا هم در سال‌های آخر عمرش، از آن متون مقید فاصله می‌گیرد و به داستان روی می‌آورد. سرنوشت سهروردی هم این گونه بود. اگر افلاطون و ارسطو هم امروز بودند، به جای نوشتن متن مقید، حتماً فیلم سینمایی، سریال یا حتی بازی کامپیوتری می‌ساختند.

افلاطون «جمهور» را نوشت تا مدینه‌ی فاضله را ترسیم کند، در حالی که امروز بازی‌هایی مانند «Civilization» وجود دارند که در آن‌ها فرد تمدنی را به وجود می‌آورد، با دیگر تمدن‌ها می‌جنگد و در فرآیند بازی، مدینه‌ی فاضله‌ی سازنده‌ی بازی را کاملاً درک می‌کند. برای فهمیدن کتاب مقیدی مثل «جمهور» فرد باید وارد دانشگاه شود و ساعت‌ها پای درس اساتید بنشیند، اما همین محتوا می‌تواند در قالب یک بازی کامپیوتری ارائه شود و فرد با آن بازی کند و آرام‌آرام با دیدگاه‌ها و آرا و عقاید سازنده‌ی بازی آشنا شود. امروز کدام عاقلی وقتی امکان و ظرفیتی مثل بازی کامپیوتری وجود دارد، کتابی مثل «جمهور» را می‌نویسد؟ فارابی اگر ظرفیت و امکانات و تجهیزات امروز را داشت، آیا باز هم مدینه‌ی فاضله‌ی خودش را در قالب یک کتاب توصیف می‌کرد؟

برخی سینماگرها، سینما را صرفاً سرگرمی می‌دانند، در حالی که من مخالف این نظر هستم. جالب آنکه امروزه در غرب نیز علیه سرگرمی بودن سینما واکنش‌هایی به وجود آمده است. حتماً این داستان را شنیده‌اید که وقتی برای نیوتن نهارش را می‌آوردند، گاهی آن قدر سرگرم کارهای علمی‌اش بود که فراموش می‌کرد غذایش را بخورد. هیچ کس نمی‌گوید کارهای علمی نیوتن سرگرمی بوده است، بلکه می‌گویند او سرگرم کارهای علمی‌اش بوده است. وقتی انسان به چیزی جذب می‌شود و به آن علاقه‌مند است، نمی‌توانیم بگوییم آن کار صرفاً سرگرمی است. لذا به نظر من، یک خلط مبحث اتفاق افتاده است و باید سینما را از این مخمصه نجات داد.


* اما متأسفانه در بین سینماگران ما روی خوشی به چنین نگاهی به سینما وجود ندارد!


چون قاطبه‌‌ی سینماگران و حتی منتقدین ما از تفکر فلسفی بری هستند. این افراد فقط تکنیک سینما را آموخته‌اند. مثل این است به کسی که چاپخانه دارد بگویید خودت مثل حافظ و مولوی شعر بگو و آن را چاپ کن. قطعاً چنین چیزی ممکن نیست. در کل تاریخ ما، تعداد این فلاسفه، متفکرین و شعرا به صد نفر نمی‌رسند. البته در غرب هم همین طور است. سالانه صدها فیلم در هالیوود ساخته می‌شود، اما فقط پنج یا شش فیلم هستند که در آن‌ها فکر وجود دارد و معروف می‌شوند.

بنابراین یکی از دلایل مقاومت منتقدین و فیلم‌سازان این است که آن‌ها فقط تکنیک‌ می‌دانند و اگر بخواهند از سازوکارهای تکنیکی فراتر بروند، چیزی برای گفتن ندارند. در این میان، اژدهای خطرناکی در سینمای کشور ما وجود دارد که دارای سه سر است:

یک سر این اژدها‌ می‌گوید سینما چیزی جز «سرگرمی» نیست. دلیل این ادعا آن است که خود این افراد از اندیشه تهی هستند و می‌ترسند از اینکه واقعاً سینما به سمت فکر و اندیشه برود، چون اگر این اتفاق بیفتد، آن‌ها نه در حوزه‌ی تولید و نه در حوزه‌ی نقد سینما، جایی نخواهند داشت. این در حالی است که در آن سر دنیا، گروهی متشکل از ۴۱۳ استاد فلسفه، بیش از دویست کتاب درباره‌ی فلسفه‌ی‌ آثار سینمایی، سریال‌ها، انیمیشن‌ها و بازی‌های کامپیوتری نوشته‌اند و معتقدند این آثار پر از مضامین و اندیشه‌های فلسفی‌اند.

سر دوم این اژدها که به جان هنر این مملکت افتاده معتقد است که سینما فقط «فُرم» است. این عده می‌گویند سخن گفتن از اینکه در سینما هر چیزی نشانه‌ی چیست، غلط است، چون سینما صرفاً فُرم است. مثل این است که بگوییم حافظ فقط یک فُرم خاص را در شعرش رعایت کرده است. اگر این طور بود، امروز اساتید ادبیات در دانشگاه‌های مختلف کشور، که همه‌ی زیر و بم تکنیک‌های شعری حافظ را می‌دانند، می‌توانستند همانند او شعر بسرایند. نمی‌توانند مثل او شعر بگویند، چون حافظ قبل از اینکه شاعر باشد حکیم و مفسر قرآن است. بنابراین در نگاه این عده، محتوا نفی می‌شود و همه چیز محدود به فُرم می‌شود. نقد این افراد هم فقط معطوف به فُرم است.

سر سوم این اژدها که تلاش می‌کند ظرفیت این هنر مقدس و مبارک را از بین ببرد کسانی هستند که «رسانه» بودن سینما را زیر سؤال می‌برند. از این بابت می‌گویم هنر مقدس که ذات کلمه و قوه‌ی ناطقه مقدس است. وقتی این نطق و کلام در قالب شعر، نمایش، موسیقی یا نقاشی درمی‌آید، قابل احترام است. این گروه سوم معتقدند تلویزیون باید مأموریت رسانه بودن را انجام دهد و از فیلم سینمایی نباید انتظار انتقال پیام را داشت. این عده می‌گویند سینما فقط صنعت و هنر است و وجه رسانه‌ای ندارد.

وقتی این اژدهای سه‌سر را می‌بینید، متوجه می‌شوید هر کدام از آن‌ها به نوعی رسالت انتقال پیام را نفی می‌کنند. وقتی برای این عده سند بیاورید که ۴۱۳ استاد فلسفه می‌گویند سینما برآمده از تفکر و فلسفه است، مثال‌هایی از دهه‌ی شصت می‌آورند که در آن دوران، مدیریت سینمایی کشور، آثار افرادی مثل تارکوفسکی را در سینماها اکران می‌کردند و در واقع فضای عرفان‌زده‌ای را ایجاد کرده بودند. آن‌ها به استناد این دوران، اندیشه و فلسفه را در سینما زیر سؤال می‌برند؛ در صورتی که اساساً سینمای مطلوب سینمایی نیست که همانند آن سال‌ها حرفش را بیان کند. سینما باید به گونه‌ای حرف فلسفی و عرفانی خودش را بزند که اساساً مخاطب در ظاهر، متوجه آن نشود.

همان طور که می‌دانید زندگی دو فیلسوف بزرگ ما، یعنی ابن‌سینا و ملاصدرا، در قالب سریال ساخته شده است. در طول داستان، زندگی این دو فیلسوف کاملاً دراماتیزه شده است، ولی وقتی که می‌خواهند حرف‌های فلسفی بزنند، آن‌ها را در حلقه‌ی درس نشان می‌دهند و این شخصیت‌ها حرف فلسفی پیچیده‌ی خودشان را بیان می‌کنند. در واقع فیلم‌ساز ما نمی‌تواند تفکر ملاصدرا یا ابن‌سینا را دراماتیزه کند و عیناً آن‌ها را در دهان هنرپیشه نگذارد. این در حالی است که اساتید فلسفه اذعان کرده‌اند استنلی کوبریک استاد فلسفه بوده است. می‌گویند او در برخی آثارش، آینده‌شناس بوده؛ گاهی همانند مثل هگل و ویکو، در نقش فیلسوف تاریخ ظاهر شده و در جایی دیگر فیلسوف عشق بوده است. مشکل ما این است که نمی‌توانیم فکر فلاسفه‌مان را دراماتیزه کنیم.


* نقدی که در این رابطه وجود دارد این است که برخی معتقدند فلسفه‌ی غرب به دلیل ماهیت فیزیکال و مادی خود که به «بود» و «هست» توجه دارد، پتانسیل تبدیل «تصور» به «تصویر» را دارد؛ ولی حکمت یا فلسفه‌ی اسلامی، به دلیل ماهیت متافیزیکال و موضوعاتی که فراتر از حس و ماده است و توجه به «وجود» و «هستی»، اساساً قابلیت تبدیل به تصویر را ندارد.


آیا «اشارات و تنبیهات» ابن‌سینا یا «اسفار» ملاصدرا در قالب کلمه نوشته شده است یا خیر؟ هر چه را که بتوان در قالب کلمه نوشت و آن را فهمید، صدها و هزاران بار بهتر و راحت‌تر می‌‌توان در قالب زبان تصویر و سینما ارائه کرد.


* برای مثال، یکی از موضوعات مهم در معرفت دینی، بحث «شهود» و «غیب» است، اما آیا می‌توان شهود یا غیب را به قاب تصویر کشید؟


بله، همان طور که شما این مفاهیم را در قالب کلمه می‌گویید و می‌نویسید و فرد تصور می‌کند، می‌توان آن‌ها را در قالب زبان تصویر بیان کرد.


* فرد می‌تواند این مفاهیم را تصور کند، ولی لزوماً این تصور منطبق با واقعیت نیست؛ چرا که از اصلاً از جنس ماده و «بود» نیست و انسان نیز ظرفیت تجربه‌ی آن در عالم ماده را ندارد. برای همین است که یکی از خصوصیات فرد مؤمن، «ایمان به غیب» معرفی می‌شود.


غیب در مقابل شهود قرار می‌گیرد. گاهی اوقات اگر می‌خواهید چیزی را بیان کنید، می‌توانید نقطه‌ی مقابل آن را نشان بدهید تا آن مفهوم منتقل شود. به بیان صریح‌تر، اگر ما به سمتی برویم که از ظرفیت سینما برای بیان حکمت اسلامی و بیانات قرآن و معصومین (ع) استفاده کنیم، به مراتب در انتقال معنا موفق‌تر خواهیم بود. قابلیت و ظرفیت بالاتری در سینما وجود دارد، ولی ما فکر نکرده‌ایم که چطور این ابزار را به کار بگیریم، چون عده‌ای از این تردید ما سوءاستفاده کرده‌اند و این مسئله را جا انداخته‌‌اند که نمی‌توان هر چیزی را در ظرف سینما ریخت. مثل این است که کسی به حافظ بگوید شعر فُرم است و نباید حکمت و اندیشه‌ات را در قالب آن بیان کنی. حافظ این کار را با بهره‌گیری از کنایه، جناس و آرایه‌های ادبی دیگر انجام داده است. او از این تکنیک‌ها بهره برده تا حرفش را بزند. بنابراین برای حافظ، سعدی مولوی و شعر هدف نیست، بلکه ظرفیت و ابزاری است تا آن‌ها بتوانند پیام خودشان را به زیبا‌ترین شکل ممکن به غیر، منتقل کنند.

امروز هر نویسنده‌ی معتبری در غرب، تا کتابی را می‌نویسد، بلافاصله آن را به اثری نمایشی تبدیل می‌کند. پرفسور نایل فرگوسن نمونه‌ی بارز این افراد است. او استاد تاریخ اقتصاد در دانشگاه هاروارد و مدرسه‌ی عالی اقتصاد لندن است و اقتصاد استراتژیک و تاریخ اقتصاد جهان درس می‌دهد و به نوعی می‌توان او را فیلسوفی دانست که تاریخ اقتصاد را بررسی می‌کند و در نهایت یک گزاره ارائه می‌دهد. هر کتابی که او می‌نویسد، بلافاصله توسط شبکه‌های تلویزیونی تبدیل به یک فیلم مستند می‌شود.

به طور کلی، می‌توان گفت نسل جدید متفکرین و استادان دانشگاه در غرب، اگر کتابی می‌نویسند، حتماً به دنبال آن هستند که کتابشان را تبدیل به یک اثر مستند کنند. در دهه‌ی هفتاد که آثار تافلر در جهان و بالطبع در ایران رواج پیدا کرده بود، تلویزیون آمریکا مستندی ساخت که در آن خود تافلر مجری بود و حرف‌هایش در «موج سوم» و «جابه‌جایی قدرت» را در آن مستند بیان می‌کرد. اتفاقاً تلویزیون ما هم این برنامه را دوبله و پخش کرد. این سنت در کشورهای مطرح دنیا همچنان ادامه دارد و صاحبان اندیشه سعی می‌کنند آثار مکتوب خود را در قالب تصویر نیز ارائه دهند. شاخص‌ترین کتاب‌هایی که ما در سطوح مختلف استراتژیک در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، امنیت و از آن‌ها استفاده می‌کنیم، عموماً کتبی است که نویسندگان آن‌ها بعد از نوشتن کتاب، آن را به یک اثر مستند تبدیل می‌کنند و اکثراً هم خودشان جلوی دوربین قرار می‌گیرند.

در این میان، تئوری‌های جامعه‌سازی حاکی از آن است که رسانه، جامعه می‌سازد. در واقع امروز رسانه نقشی محوری در تئوری‌های جامعه‌سازی به خودش اختصاص داده و مفهومی به نام عرصه‌سازی شکل گرفته است. زمانی رسانه در جامعه در حاشیه قرار داشت، اما امروز رسانه تاروپود جامعه را در خودش حل کرده است و به آن شکل می‌دهد. امروز مفاهیمی مثل «جامعه‌ی اطلاعاتی» و «جامعه‌ی مجازی» جایگزین «جامعه‌ی صنعتی» شده است. یقیناً نقطه‌ی ثقل «جامعه‌ی اطلاعاتی» و «جامعه‌ی مجازی» رسانه است. اساساً دلیل مجازی بودن و اطلاعاتی بودن این جامعه آن است که رسانه در آن، همه‌ی سازوکارها را انجام می‌دهد.


* همان طور که شما فرمودید، امروزه رسانه باعث شده است که جوامع بشری تبدیل به «جامعه‌ی اطلاعات‌محور» شوند؛ در حالی که ما در تلقی دینی خود، به دنبال «جامعه‌ی حکمت‌محور» هستیم. آیا رسانه می‌تواند چنین کارکردی داشته باشد؟


نکته‌ی کلیدی این است که ما اجازه داده‌ایم امروز با توجه به حجم عظیم رسانه‌ها و پیام انبوهی که آن‌ها منتقل می‌کنند، «فؤاد» افراد اشغال شود. همان طور که می‌دانید در ادبیات دینی ما، «ذهن» مطرح نیست، از فؤاد اسم برده می‌شود و فؤاد ظرفیتی دارد که اشغال یا کور می‌شود. باید امروز متوجه این خطر جهانی باشیم و بدانیم که فؤاد مخاطب، در اثر تعامل گسترده با حجم عظیم و انبوه پیام‌ها، اشغال می‌شود. امروز دیگر نمی‌توانیم از روش‌های سلبی استفاده کنیم. اگر قرار است جامعه‌‌ی مبتنی بر حکمت و گفتمان مهدویت را محقق کنیم، لازم است بدانیم که به جای گزاره‌های حکمی، فؤاد مخاطب به وسیله‌ی گزاره‌هایی اشغال می‌شود که بعضاً نمی‌دانیم چیستند. در این حالت، بهتر است با انگاره‌ها و پیام‌هایی مبتنی بر آیت‌شناسی، سازوکار هنر و به طور خاص سینما شکل بگیرد و فؤاد مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. منظور از آیت‌شناسی این است که هر پدیده‌ای در هستی نشانه‌ی چیزی است و اساساً پایه، اساس و شالوده‌ی حکمت، آیت (نشانه‌های هستی) است.

یک فیلم سینمایی یا برنامه‌ی تلویزیونی که در آن‌ سازوکارهای آیت‌شناسانه و حکمی وجود دارد، نه تنها فؤاد مخاطب را اشغال و کور نمی‌کند، بلکه باعث تقویت بینش او می‌شود. من بعضاً حسرت می‌خورم که چرا ما سینماگری مثل جی‌جی آبرامز یهودی نداریم که به اندازه‌ی او به تأثیر آیات باور داشته باشد. این شخص در برخی آثارش در مدت کمتر از یک دقیقه، به زیبایی آیتی را دراماتیزه می‌کند. برای مثال، او سه مرحله‌ی تبدیل کرم ابریشم به پروانه را به خوبی به مراحل زندگی انسان تشبیه می‌کند و «صیرورت» و «شدن» انسان را در قالب تصویری از تکامل پروانه بیان می‌کند. او وقتی یک فرد مستأصل را نشان می‌دهد که در زندگی‌اش سر دوراهی گیر کرده و به سراغ یک آدم بزرگ‌تر رفته است، آن فرد مسن‌تر به جای اینکه با گفتن چند جمله او را نصیحت کند، پیله‌ی کرم ابریشمی را روی درخت به او نشان می‌دهد و می‌گوید من می‌توانم این پیله را با کارد بشکافم تا آن پروانه آزاد شود یا اینکه بگذارم خودش زحمت بکشد و از پیله بیرون بیاید. با این تشبیه، به آن جوان می‌فهماند که خودش باید بر سر دوراهی تصمیم بگیرد.

سینماگر متدین مسلمان ما اساساً به آیت‌شناسی در سینما اعتقادی ندارد، در حالی که سینماگران آمریکایی مثل دیوید لینچ، ‌اسپیلبرگ یا مارتین اسکورسیزی این کار را می‌کنند. آن‌ها این کار را در قالب «سمبلیسم» در مکاتب سینمایی خودشان تعریف می‌کنند. این «سمبل» در ادبیات قرآنی و دینی ما «آیت» نامیده می‌شود. در قرآن مدام داستانی روایت می‌شود و پس از آن، این جمله می‌آید که در این حکایت برای شما نشانه‌ای است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَه»

اینکه چرا سینماگر ما در پی یافتن نشانه‌های ذکرشده در قرآن و روایت به زبان نشانه نیست، به همان اژدهای سه‌سری برمی‌گردد که بیان کردم. این سه جریان منحط و منحرف مأموریتی ندارند جز اینکه ابزار انتقال پیامی مثل سینما، انیمیشن و بازی کامپیوتری را از جامعه‌ی ما بگیرند؛ جامعه‌ای که در جهان، حرفی برای گفتن دارد.


* با این توضیحات می‌توان نتیجه گرفت که در عصر حاضر، حوزه‌ی «تربیت عمومی» مهم‌تر از «تربیت رسمی» شده است؟


بله، امروزه تربیت به دو حوزه‌ی رسمی (Formal Education) و عمومی (Public Education) تقسیم شده است. اگر در گذشته ده سال طول می‌کشید تا فرد در یک رشته‌ی علمی اطلاعاتی کسب کند، امروز ظرف ده سال می‌تواند با پنجاه رشته‌ی علمی از طریق فضای سایبر آشنا شود و درباره‌ی آن‌ها اطلاعات به دست آورد. اینکه به کشور دیگری بروید تا بتوانید سر کلاس استاد خاصی حضور پیدا کنید مربوط به دوره‌ی تفوق علم رسمی است. امروز در هر نقطه‌ای از این عالم که باشید، کافی است به اینترنت یا شبکه‌های ماهواره‌ای دسترسی داشته باشید تا بتوانید پیچیده‌ترین، عمیق‌ترین و جدیدترین نظریه‌ها و تحقیقات را در تراز برترین استادان جهان دنبال کنید. در چنین شرایطی، مفهوم «علم رسمی»، روزبه‌روز نسبت به «علم عمومی» محدودتر می‌شود. پس وقتی که علم عمومی نسبت به علم رسمی روز‌به‌روز نفوذ و ظرفیتش گسترش پیدا می‌کند، ما با مسئله‌ای مواجه هستیم و آن این است که بالاخره کسانی باید در عرصه‌ی علم عمومی فعالیت کنند. همان طور که در دیپلماسی عمومی، متخصصین این امر باید از ظرفیت‌های دیپلماسی عمومی استفاده کنند، در تربیت عمومی هم متخصصین تعلیم ‌و تربیت باید ابزار تربیت عمومی را در دست بگیرند و پیام‌ها را منتقل کنند.

اگر دانشمندان جامعه این دگردیسی و تحول را در تئوری‌های اجتماعی و تحولات اجتماعی متوجه نشوند و اصرار داشته باشند بر اینکه علم همان است که سر کلاس دانشگاه درس داده می‌شود، حتماً با مشکل مواجه خواهیم شد، چون امروز دیگر نمی‌توانیم وقت افرادی را که دارای ذهن پروار هستند هدر بدهیم. امروز ظرفیت علم عمومی و علم رسمی در حوزه‌ی مدیریت دانش، قابل اندازه‌گیری و تفکیک است. از شواهد به راحتی می‌توان دریافت که روزبه‌روز سیطره و گسترش علم عمومی عمیق‌تر می‌شود.

امروز خود سینما هم در حال دگردیسی است. سینما هم در نسل جدید، جایش را به بازی کامپیوتری می‌دهد. در آینده، سینما به گونه‌ای که امروز می‌شناسید نخواهد بود. در کمتر از پانزده سال آینده، سینمای موجود کاملاً کنار گذاشته می‌شود. اگر آینده‌شناسی دقیق داشته باشیم، متوجه می‌شویم چه اتفاقاتی در اثر رشد تکنولوژی برای جوامع خواهد افتاد و این مسئله چه پیامد‌هایی برای نسل آینده خواهد داشت. اگر از امروز جامعه را برای آینده آماده نکنیم، جامعه به شکلی دردناک، کسانی را که این تغییر و تحول را نپذیرند کنار می‌گذارد. درست مثل همان چیزی که داروین تحت عنوان انقراض ماموت‌ها از آن یاد می‌کند.

به همین دلیل، در پیوند علم و سینما، متخصصان علوم مختلف و به طور خاص، علوم انسانی باید بپذیرند که مهم‌ترین ابزار انتقال علم به مخاطب، یعنی دانش‌آموز و دانشجو، سینماست. بنابراین اولین مسئله این است که معلمین و اساتید ما به این نتیجه برسند که به جای تربیت سی چهل نفر، از ظرفیت بالاتری استفاده کنند و دامنه‌ی مخاطبانشان را گسترش دهند.

دوم اینکه هنرمندان باید به این باور برسند که وظیفه‌شان صرفاً سرگرم کردن مردم نیست و فقط با ابزار فُرم نمی‌توانند حرف بزنند، بلکه باید محتوا هم داشته باشند. در واقع سینماگران یا باید خودشان حکیم و عالم شوند یا از حکما و علما بهره بگیرند و مطالب آن‌ها را منعکس کنند.

بخش سوم برمی‌گردد به اینکه در جامعه چنین ظرفیتی به وجود بیاید؛ یعنی جامعه انتظار داشته باشد که وقتی یک انیمیشن یا فیلم سینمایی می‌بیند، حجم مطالب و پیام‌هایی که می‌گیرد، خالص، عمیق و مطالعه‌شده باشد؛ چون سرگرمی صرف، معنی لهو و لعب و اغوا می‌دهد، در حالی که دنیا بازیچه نیست. اگر ما در این دنیا غفلت کنیم، نمی‌توانیم آن را به مزرعه‌ی آخرت تبدیل کنیم. بنابراین مفهوم سرگرمی برای سینما توهین است. اولین کسانی که باید این توهین را از سینما بزدایند خود سینماگران هستند. آن‌ها باید جلوی این اژدهای سه‌سر منحط، منحرف و کوتوله بایستند. بنابراین اساتید و معلمان، خود سینماگران و در لایه‌ی سوم، توده‌ی مردم باید مترصد این باشند که نگرش خودشان را نسبت به سینما عوض کنند و سینما را به جایگاه واقعی خودش برسانند.

متأسفانه در ابتدا، این دو پدیده،‌ یعنی سینما و بازی‌های کامپیوتری، سخیف شمرده شدند و سعی می‌شد این دو ابزار در دست فرومایگان جامعه‌ی معرفتی بشر باشند تا فقط پیام‌های سخیف را به جامعه منعکس و منتقل کنند؛ اما امروز استادان فلسفه این دیوار را شکسته‌اند. به اعتقاد من، این موجی که شروع شده است به یک جریان قوی و عمیق فرهنگی تبدیل می‌شود. اساتید و بزرگان فرهنگ و اندیشه آمده‌اند که سینما، بازی‌های کامپیوتری و انیمیشن را پالایش نمایند و تمایز سینمای تفکر و سینمای مبتذل را برای سینماگران روشن کنند. ما هم گریزی نداریم جز اینکه از این ظرفیت عظیم، برای انتقال پیام خود استفاده کنیم و علاوه بر آن، صاحبان پیام را ترغیب کنیم که مجهز به این زبان هنری شوند؛ یعنی تلاش کنند که بیاموزند یا حداقل هر سینماگر در کنار خودش از یک عالم و متفکر بهره ببرد.

فرض این است که «وحی» را تبیین نماییم، سپس آن را به «عقل» و عقل را به «حس» تبدیل کنیم و در نهایت، این حس را به غیر انتقال دهیم. این حرف حکماست. این حس همان هنر است و سازوکار انتقال آن وابسته به رسانه است. اگر بگوییم سینما رسانه نیست، یعنی حس تولید شود، ولی به غیر انتقال نیابد. مثل این است که در فرآیند نفس کشیدن، «دم» داشته باشیم، ولی «بازدم» وجود نداشته باشد. سینما وقتی یک انگاره‌ی معرفتی را تبدیل به حس می‌کند و می‌خواهد آن را به غیر منتقل کند، خواه‌ناخواه در نقش یک رسانه ظاهر می‌شود. فرقی ندارد این فیلم سینمایی را در سالن سینما یا در کامپیوتر و تلویزیون ببینید، بالاخره این اثر در قالب یک رسانه عمل می‌کند.

امروز کسی نمی‌تواند منکر این انقلاب ساختاری شود. بنابراین پیوند سینما، انیمیشن و بازی کامپیوتری با تعلیم‌ و تربیت و علم (به خصوص علوم انسانی و اجتماعی) پیوند وثیقی است. اعتقاد ما بر این است که در سال ۱۴۱۴، تقریباً اثری از آنچه امروز تحت عنوان آموزش ‌و پرورش و آموزش عالی شناخته می‌شود، وجود نخواهد داشت. برای نسل آینده خنده‌دار خواهد بود که در گذشته، افراد سر کلاس می‌نشستند و درس می‌آموختند. یکی از بحث‌هایی که تافلر سی سال پیش داشت این بود که موج سوم انبوه‌زدایی می‌کند؛ یعنی شما مجبور نیستید برای دیدن یک سریال تلویزیونی حتماً رأس یک ساعت خاص، پای تلویزیون باشید.

بر این اساس، پیش‌بینی ما این است که در سال ۱۴۰۰ پیوند وثیقی بین سینما و علم به وجود می‌آید. قطعاً هر استاد دانشگاه، همان طور که امروز با یک مؤسسه‌ی انتشاراتی قرارداد دارد، در آن زمان، با یک مؤسسه‌ی سینمایی قرارداد خواهد داشت تا آن‌ها حرف‌های او را در قالب فیلم‌های مستند، سینمایی و انیمیشن یا بازی‌های کامپیوتری، به جامعه عرضه کنند. این مسئله شروع شده است و ما امروز به برخی از اساتید در این حوزه‌ها مشورت می‌دهیم. آرام‌آرام این پیوند در سال‌های آینده عمیق‌تر خواهد شد و اساساً این حجم عظیم علم باید عمومی شود و به همه‌ی لایه‌های جامعه انتقال یابد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر
مراحل تاثیر سایت های مستهجن بر روان انسان

سایت پورن

سایت‌های مستهجن وجود دارند. چه به ما بربخورد و چه برنخورد این سایت‌ها به زبان فارسی هم وجود دارند و آمارهای غیر رسمی نشان می‌دهد که مشتری هم دارند. با پاک کردن صورت مسئله چیزی عوض نمی‌شود. همشهری مثبت در پرونده‌ای به بررسی سایتهای مستهجن، اعتیاد به آنها و راه‌های مقابله با این آسیب روانی می‌پردازد این نشریه در بخشی از مطلب خود با عنوان "شاید برای شما هم اتفاق بیافتد" آورده است.

هرزه‌نگاری اینترنتی مقدمه یک بیماری فراگیر روان‌شناختی به نام اعتیاد جنسی است. چندین محقق روان‌شناس ابعاد مختلف این مشکل را بررسی کرده‌ و مراحل مختلف هرزه‌نگاری را شرح داده‌اند. در این گزارش می‌خواهیم این مراحل پیش رونده را شرح دهیم تا هم شما از عوارض آن آگاه شوید و انگیزه بیشتری برای پیشگیری داشته باشید و هم با راه‌های درمان آن آشنا شوید.


 

 
مرحله اول: اعتیاد؛ وابستگی آن‌لاین
اولش این جوری است که شما برای کنجکاوی به یکی از سایت‌های مستهجن که لینک‌هایشان این طرف و آن طرف زیاد ریخته‌اند، مراجعه می‌کنید. اما این پایان ماجرا نیست. این تصاویر و متن‌ها آن قدر قدرت تخیل شما را به کار می‌اندازند که شما بار‌ها و بارها، دوباره و دوباره به آن سایت‌ها مراجعه می‌کنید. فرد در ذهن خودش این تصویرها و داستان متن‌ها را بارها و بارها در ذهن خود تصور می‌کند و تحریک می‌شود.
 
جالب اینجاست که افراد تحصیل‌کرده و با هوش، شاید به خاطر قدرت تصور بالاترشان در مقابل این سایت‌ها آسیب‌پذیرترند. خلاصه اینکه یک دفعه فرد به خودش می‌آید و می‌بیند که واقعا به این سایت‌ها معتاد شده است. دقیقا مانند مصرف‌کننده‌های مواد، معتادان به این سایت‌ها هم دیگر با دیدن مثلا یک عکس یا فیلم در شبانه روز راضی نمی‌شوند و وقت بیشتر و بیشتری را صرف تصاویر مستهجن و مستهجن‌تر می‌کنند و البته کم‌کم عوارض این اعتیاد گریبان خانواده و شغل فرد را هم می‌گیرد.

مرحله دوم: تشدید؛ هر چه مستهجن‌تر بهتر
همان‌طور که در مرحله قبل هم توضیح داده ‌شد، معتادان به این سایت‌ها کم‌کم وقت بیشتر و بیشتر و تصاویر مستهجن‌تر و مستهجن‌تری را طلب می‌کنند. اما این فقط در فضای مجازی اینترنت نیست. آنها کم‌کم توقعات عجیب و غریب جنسی که در نتیجه دیدن این سایت‌ها برای‌شان ایجاد شده ‌است را از همسر خودشان هم دارند.
سایت پورن 
معلوم است که این توقعات عجیب و غریب که فقط منحرفان جنسی از پس آنها برمی‌آیند در زندگی طبیعی برآورده نمی‌شود. اینجاست که فرد ممکن است حتی بخواهد تنوع طلبی جنسی خود را با یافتن شریک‌های متعدد‌تر ارضا کند. ضمن اینکه این نوع برخورد باعث می‌شود که همسر فرد کم‌کم از او آزرده شود و کناره‌گیر‌تر شود. این دور باطل همچنان ادامه پیدا می‌کند و زندگی طبیعی فرد را کاملا مختل می‌کند.

سایت پورن
مرحله سوم: حساسیت‌زدایی؛ هیچ چیز زشت نیست
هر چه که فرد بیشتر پیش می‌رود و بیشتر در سایت‌های مستهجن غرق می‌شود، تشخیص فضای مجازی از فضای واقعی و التزامات اخلاقی‌اش برایش مشکل‌تر می‌شود. در درجه اول دیگر هیچ محتوای مستهجنی برای او شوک‌ برانگیز نیست. او دیگر میخکوب نمی‌شود. هیچ چیزی برایش کریه نیست. در فضای واقعی هم بسیاری از انحرافات جنسی در دیگران برای او طبیعی به حساب می‌آید. قاتی شدن فضای مجازی و واقعی برای او این توهم را به وجود می‌آورد که "این کاری است که همه آن را انجام می‌دهند."
 
فرد دیگر قادر به درک این نکته نیست که فضای مجازی مستهجنی که او در آن سیر می‌کند را فقط یک اقلیت بسیار کوچک از جامعه واقعی آن هم با هدف‌های بیشتر اقتصادی به وجود آورده‌اند و این گروه کوچک به هیچ عنوان نماینده جامعه واقعی نیستند. در جامعه واقعی برای اکثریت هنوز هم آن تصاویر وقیح و میخکوب‌کننده هستند و این افراد معتاد به سایت‌های مستهجن هستند که مشکل دارند و نه جامعه.
سایت پورن
مرحله چهارم: انحراف جنسی؛ بدل شدن به تصاویر
در سایت‌های مستهجن فقط به تمایلات طبیعی جنسی پرداخته نمی‌شود. بخش عظیمی از این تصاویر و متن‌ها مربوط به کسانی است که از انحرافات جنسی رنج می‌برند. در آخرین مرحله و شدید‌ترین مرحله از اعتیاد به سایت‌های مستهجن، خود فرد هم ممکن است این رفتارهای انحرافی را انجام دهد.
 
لاقیدی جنسیو انجامرفتارهای پرخاشگرانه جنسیدو نمونه از رفتارهایی است که در نتیجه مشاهده این سایت‌های مستهجن انجام می‌شود. یکی از بدترین عواقب این مشکل روان‌شناختی این است که نگرش‌ فرد به اطرافیانش کاملا جسمی می‌شود. در واقع بخش عاطفی و انسانی که به طور طبیعی در روابط آدم‌ها با یکدیگر وجود دارد کم کم از ذهن این افراد محو می‌شود و او به همه فقط با دیدگاه جنسی نگاه می‌کند.

گردآوری پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده




17:40 PM
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۳۰
مجتبی قنبری قدیر